🌱🍒ماهتابی دارم که نه خواب است و نه رویا و سراب
🌱🍒ماهتابی دارم که نه خواب است و نه رویا و سراب
نه مه اندوده و سرد
و ندانم که چرا با من هست
که چرا اصلا هست
که چرا این شبِ بی نورِ دلم را که پر از دود و دم است
پر ز نورِ خنکش میسازد
پر ز آرامشِ آب
پر ز امیدِ نگاه
روزگارم همچو خاموشیِ نور است
به تلخیِ فغانِ گلِ رنجیده ز باد
قطره ی گم شده در سینه ی خاک
ماهتابِ دل من روشنی اش می بخشد
نورِ او همچو خزان زرد و پر از گرمیِ عشق است ولی
گوییا رنگ و رخش چون مهِ افتاده به آب
سرد و وحشت زده از ظلمت این نحس شب ...🌱🍒
نه مه اندوده و سرد
و ندانم که چرا با من هست
که چرا اصلا هست
که چرا این شبِ بی نورِ دلم را که پر از دود و دم است
پر ز نورِ خنکش میسازد
پر ز آرامشِ آب
پر ز امیدِ نگاه
روزگارم همچو خاموشیِ نور است
به تلخیِ فغانِ گلِ رنجیده ز باد
قطره ی گم شده در سینه ی خاک
ماهتابِ دل من روشنی اش می بخشد
نورِ او همچو خزان زرد و پر از گرمیِ عشق است ولی
گوییا رنگ و رخش چون مهِ افتاده به آب
سرد و وحشت زده از ظلمت این نحس شب ...🌱🍒
۱۴.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۱