چه روزایی که از خواب پامیشی و همه چیز برات
چه روزایی که از خواب پامیشی و همه چیز برات
ساده و گذرا بنظر میاد و شبش حتی نای به یادآوردن نداری،
و چه شبایی که مطمئن نیستی تا صبحش دووم بیاری
و فرداش داری موج رادیو رو عوض میکنی،
یه سریالی بود توش یارو میگفت دیگه از بهتر شدن خسته شدم،
ولی زندگی همینه انگار، یه ریکاوری مدام،
یه جور تقلای پیوسته برای التیام، از کدوم درد؟
گاهی یادت نمیاد، یه شب که توی اورژانس بستری بودم،
دکتر کشیک اومد و از تخت کناریم پرسید خوبی؟
طرف جواب داد خوبا همه اون بیرونن دکتر.....
ساده و گذرا بنظر میاد و شبش حتی نای به یادآوردن نداری،
و چه شبایی که مطمئن نیستی تا صبحش دووم بیاری
و فرداش داری موج رادیو رو عوض میکنی،
یه سریالی بود توش یارو میگفت دیگه از بهتر شدن خسته شدم،
ولی زندگی همینه انگار، یه ریکاوری مدام،
یه جور تقلای پیوسته برای التیام، از کدوم درد؟
گاهی یادت نمیاد، یه شب که توی اورژانس بستری بودم،
دکتر کشیک اومد و از تخت کناریم پرسید خوبی؟
طرف جواب داد خوبا همه اون بیرونن دکتر.....
۱۱.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.