آدم باشیم...
آدم باشیم...
یك رفیق افغان دارم كه نزدیك خونه مون بساط تعمیر كفش و كیف و واكس داره. شرف الدین. من بهش میگم:شرف. دیروز رفتم كه بند كیف پكیده مو دوبار دوز كنه
گفتم: جوری، شرف جان؟
گفت: نی ام واللا.
گفتم: كسادی كسب و كار پریشونت كرده؟
گفت: باورم می كنی احمدآقا؟ بالای این دكاندار های محل، غم دارم. دو ماه تعطیل.از كجا خرج زن و بچه و ایجاره در بیارن؟
دیگه حرفای شرف الدین رو نمی شنیدم. رفتم چهل و پنج سال پیش. یك همبند آلمانی در زندان قصر داشتم كه به اتهام همكاری با كنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا ، افتاده بود زندان.یاد روزی كه وقتی شنید پدر و مادر یكی از بچه مذهبی های زندان در مسیر سفر از شهرستان به تهران برای ملاقات با پسرشون، در تصادف جاده ای كشته شده اند، مثل ابر بهاری گریه می كرد و تا دو روز لب به غذا نمی زد. رفیق زندانی آلمانی ما،هیچ گرایش مذهبی نداشت.
اخلاق و انسانیت، بیش و پیش از هرچیز، نیازمند و وابسته به خود انسانیت بی پسوند و پیشوند است و بس.
یادم باشد:آدم باشم.
یك رفیق افغان دارم كه نزدیك خونه مون بساط تعمیر كفش و كیف و واكس داره. شرف الدین. من بهش میگم:شرف. دیروز رفتم كه بند كیف پكیده مو دوبار دوز كنه
گفتم: جوری، شرف جان؟
گفت: نی ام واللا.
گفتم: كسادی كسب و كار پریشونت كرده؟
گفت: باورم می كنی احمدآقا؟ بالای این دكاندار های محل، غم دارم. دو ماه تعطیل.از كجا خرج زن و بچه و ایجاره در بیارن؟
دیگه حرفای شرف الدین رو نمی شنیدم. رفتم چهل و پنج سال پیش. یك همبند آلمانی در زندان قصر داشتم كه به اتهام همكاری با كنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا ، افتاده بود زندان.یاد روزی كه وقتی شنید پدر و مادر یكی از بچه مذهبی های زندان در مسیر سفر از شهرستان به تهران برای ملاقات با پسرشون، در تصادف جاده ای كشته شده اند، مثل ابر بهاری گریه می كرد و تا دو روز لب به غذا نمی زد. رفیق زندانی آلمانی ما،هیچ گرایش مذهبی نداشت.
اخلاق و انسانیت، بیش و پیش از هرچیز، نیازمند و وابسته به خود انسانیت بی پسوند و پیشوند است و بس.
یادم باشد:آدم باشم.
۵.۵k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.