محبوبم سلام...،
محبوبم سلام...،
میخواستم برایتان از دردِ دلم بگویم اما همین که قلم بدست گرفتم آنقدر بر برگه رقصید و گریست که جوهر از دست داد و نای نوشتن نداشت.
آمدم از آه در سینه حبس شده ام برایتان بگویم، سینهام سوخت، آه دود شد و به آسمان رسید...
خواستم از حرفهای بیخ گلو مانده بگویم از داغیِ زیادشان گلویم تاول زد و نابود شد...
خواستم فریاد بزنم حنجرهام شرحه شرحه شد!
به هر دری زدم چهار کلام با شما سخن بگویم آن در قبل از رسیدن من دیوار شده بود.
کاش بودید. کاش حال زارم را میدید.
سنگ هم گاهی محبت دارد، گیاه از میان آن سر بر میشکفد...
اما شما؟! روی سنگ را هم سفید کردهاید! در بیرحمی! ...
گاها که شمارا به سنگ ربط میدهم از آن خجالت میکشم.
سنگ باشد و از بین رفتن سنگ دیگری را به تماشا بنشیند و هیچ نگوید؟
گزکی بر جانش نیاید که من باعث و بانی این حال و روزم؟
محال است...محال است سنگ چنین دل سنگ باشد که شمایید!
کاش کمی مطاع امر وصال در اصل عاشقی بودید،
کاش رجعت میکردید به خانه ی اصلیِ خودتان که بی شما خالی از سکنه ست " به قلب من " .
کاش بودید، در کنار من و تاریکی شب را به سپیدی صبح گره میزدید
کاش سایه ی روزهای آفتابی ام بودید!
هنوز حرفهایتان مثل گرز آتشین بر فرقم فرود میآید
امان از تو یار بیوفا ی من، امان از تو یار جفا کرده ی من. امان از تو و چشمان تو ... امان!
#پی_نوشت
راستش اون ی دروغگو بود.
همیشه بین حرف و عملش فرسخ ها فاصله بود.
هیچوقت حرفش حرف نبود.
حتی وقتی بهش گفتم برو منم میرم هم گفت باشه اما نرفت.
همه جا هست.
تو خوابم هست.
تو بیداریم هست.
تو خیابون هست.
تو قبرمم هست.
تو جمع هست.
تو تنهاییم هم هست.
همه جا هست.
این کپشن فقط نوشته شدن که نوشته شده باشن ، همین!
ویدئو رو بچسبید و زیاد به کپشن توجه نکنید :)
و طبق معمول تاریخ هم نمیخواد.
میخواستم برایتان از دردِ دلم بگویم اما همین که قلم بدست گرفتم آنقدر بر برگه رقصید و گریست که جوهر از دست داد و نای نوشتن نداشت.
آمدم از آه در سینه حبس شده ام برایتان بگویم، سینهام سوخت، آه دود شد و به آسمان رسید...
خواستم از حرفهای بیخ گلو مانده بگویم از داغیِ زیادشان گلویم تاول زد و نابود شد...
خواستم فریاد بزنم حنجرهام شرحه شرحه شد!
به هر دری زدم چهار کلام با شما سخن بگویم آن در قبل از رسیدن من دیوار شده بود.
کاش بودید. کاش حال زارم را میدید.
سنگ هم گاهی محبت دارد، گیاه از میان آن سر بر میشکفد...
اما شما؟! روی سنگ را هم سفید کردهاید! در بیرحمی! ...
گاها که شمارا به سنگ ربط میدهم از آن خجالت میکشم.
سنگ باشد و از بین رفتن سنگ دیگری را به تماشا بنشیند و هیچ نگوید؟
گزکی بر جانش نیاید که من باعث و بانی این حال و روزم؟
محال است...محال است سنگ چنین دل سنگ باشد که شمایید!
کاش کمی مطاع امر وصال در اصل عاشقی بودید،
کاش رجعت میکردید به خانه ی اصلیِ خودتان که بی شما خالی از سکنه ست " به قلب من " .
کاش بودید، در کنار من و تاریکی شب را به سپیدی صبح گره میزدید
کاش سایه ی روزهای آفتابی ام بودید!
هنوز حرفهایتان مثل گرز آتشین بر فرقم فرود میآید
امان از تو یار بیوفا ی من، امان از تو یار جفا کرده ی من. امان از تو و چشمان تو ... امان!
#پی_نوشت
راستش اون ی دروغگو بود.
همیشه بین حرف و عملش فرسخ ها فاصله بود.
هیچوقت حرفش حرف نبود.
حتی وقتی بهش گفتم برو منم میرم هم گفت باشه اما نرفت.
همه جا هست.
تو خوابم هست.
تو بیداریم هست.
تو خیابون هست.
تو قبرمم هست.
تو جمع هست.
تو تنهاییم هم هست.
همه جا هست.
این کپشن فقط نوشته شدن که نوشته شده باشن ، همین!
ویدئو رو بچسبید و زیاد به کپشن توجه نکنید :)
و طبق معمول تاریخ هم نمیخواد.
۱۵.۶k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲