معجزه ای از امام صادق علیه السلام
غلام «صفوان بن يحيي» از علاقهمندان امام صادق عليهالسلام بود و همسرش نيز همانند وي به آن حضرت ارادت خاصي داشت. روزي زوجهاش به وي گفت: «اگر مقدور بود به زيارت خانه خدا رفته و به محضر جعفر بن محمد مشرف مي شديم»
شوهرش گفت: «ما چيزي نداريم كه هزينهي راه خود بنماييم.»
زن گفت: «بيا اين لباسها و زيورآلات مرا بفروش، تا بدين وسيله به ديدار آن حضرت رویم.»
شوهرش با فروختن لباس و زيورآلات همسرش، با وي عازم مدينه شد. در نزديكی مدینه آن زن بيمار شده و مَرد از او مايوس گرديد. زن در حال احتضار و جان كندن بود، كه همسرش او را به اميد دعاي امام عليهالسلام رها ساخت و عازم حضور آن حضرت گرديد.
امام به او فرمودند:
«گویا بسیار محزون و دلگيری؟» مرد جواب داد: «بلي و جريان احتضار همسرش را به اطلاع آن سرور رسانيد!»
حضرت فرمودند: «نگران مباش، از خداوند خواستم او را عافيت دهد. اكنون به خيمهات برگرد، به او شكر مي خورانند و او كاملا سالم است!!»
مرد با عجله به خيمهاش برگشت و همسرش را سالم يافت و همان طور كه امام عليهالسلام فرموده بود، مشغول خوردن شكر بود، مرد از حال همسرش جويا شد و زن گفت: «در حال احتضار بودم، عزراييل را ديدم كه از من قبض روح مي كرد، در اين حال مردي با اين خصوصيات وارد شد و از احوال من سوال نمود و سپس به عزراييل گفت: «يا ملك الموت!»
او جواب داد: «لبيك ايها الامام» !
آن مرد بزرگ فرمود: «مگر خداوند شما را مطيع ما نساخته است؟»
جواب داد: «بلي» .
او فرمود: «قبض روح اين زن را تا بيست سال ديگر تاخير بيانداز!!»
عزراييل قبول كرد و من به سلامت برخاستم!!»
شوهر گفت: «او همان امام صادق است كه من هم او را با اين خصوصيت ديدار كردم …»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
شوهرش گفت: «ما چيزي نداريم كه هزينهي راه خود بنماييم.»
زن گفت: «بيا اين لباسها و زيورآلات مرا بفروش، تا بدين وسيله به ديدار آن حضرت رویم.»
شوهرش با فروختن لباس و زيورآلات همسرش، با وي عازم مدينه شد. در نزديكی مدینه آن زن بيمار شده و مَرد از او مايوس گرديد. زن در حال احتضار و جان كندن بود، كه همسرش او را به اميد دعاي امام عليهالسلام رها ساخت و عازم حضور آن حضرت گرديد.
امام به او فرمودند:
«گویا بسیار محزون و دلگيری؟» مرد جواب داد: «بلي و جريان احتضار همسرش را به اطلاع آن سرور رسانيد!»
حضرت فرمودند: «نگران مباش، از خداوند خواستم او را عافيت دهد. اكنون به خيمهات برگرد، به او شكر مي خورانند و او كاملا سالم است!!»
مرد با عجله به خيمهاش برگشت و همسرش را سالم يافت و همان طور كه امام عليهالسلام فرموده بود، مشغول خوردن شكر بود، مرد از حال همسرش جويا شد و زن گفت: «در حال احتضار بودم، عزراييل را ديدم كه از من قبض روح مي كرد، در اين حال مردي با اين خصوصيات وارد شد و از احوال من سوال نمود و سپس به عزراييل گفت: «يا ملك الموت!»
او جواب داد: «لبيك ايها الامام» !
آن مرد بزرگ فرمود: «مگر خداوند شما را مطيع ما نساخته است؟»
جواب داد: «بلي» .
او فرمود: «قبض روح اين زن را تا بيست سال ديگر تاخير بيانداز!!»
عزراييل قبول كرد و من به سلامت برخاستم!!»
شوهر گفت: «او همان امام صادق است كه من هم او را با اين خصوصيت ديدار كردم …»
منبع.کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام
۴.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳