امروز با دوستم رفته بودم بیرون

امروز با دوستم رفته بودم بیرون
خلاصه بگ بعد کلی گشت گذار و کوبیدن مهر تاییدمون رو کتاب فروشیای مختلف و گوش دادن به موسیقی های خیابونی،
برای شیرین کردن خاطرتمون، آخرش رفتیم یه قهوه تلخ بخوریم
کافه خیلی خلوت و کوچیکی بود و باریستاش یه خانم بیست سی ساله بود که رفتارش خیلییی گرم و مهربون بوددد
وقتی سفارشامونو گرفتیم دوستم کاشف به عمل اومد که از نسکافه تلخ خوشش نمیادد و این باریستای عزیززز انقدر مهربون بود که سریع یه چیز شیرین برای دوستم درست کرد و با خوش رویی تموم ازمون استقبال کرد و کلی باهم خندیدم، جوری که انگار چند ساله میشناسیمش
و ما تا چند ساعت بعد داشتیم از مهربونی باریستا میگفتیم و اینکه چقدرر حالمون رو خوب کرد...
فقط خواستم بگم مهربونی تاثیرش خیلی بیشتر از اونه که فکر میکنیم،
بیاید مهربون باشیم:)
دیدگاه ها (۳۱)

Oh captain my captian

دریاچه قو

ونگوگ

ستاره چیدن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط