غم نوشته ای ست واقعی😭
غم نوشته ای ست واقعی😭
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود…..
.
.
یادم میاد سال ۱۳۸۶
وقتی عمره دانش آموزی مشرف شده بودم حج همیشه بعد نماز صبح و زیارت حرم رسول الله صلوات الله علیه میرفتیم زیارت بقیع
یک روز صبح دم دمای طلوع آفتاب بود و وارد بقیع شدیم و رفتم تاجایی که دیگه شبکه های کنار قبر ائمه مانع رفتن میشد
چسبیده بودم به شبکه هایی که حصار قبر امام مجتبی علیه السلام بودن و آخرین جایی بود که دیگه میشد نزدیک شد و چند ده قدمی قبر امام حسن مجتبی علیه السلام بودم
۱۶ سالم بود و از خیلی چیزها خبر نداشتم
یهو دلم خواست بشینم و یک مشت از خاک بقیع اونم خاکی که نزدیک قبر امام حسن جانم بود بردارم
نشستم
دستمو باز کردم رو خاک بقیع و یک مشت خاک برداشتم
و بلند شدم
نه خاک کربلایی رو تا حالا بو کرده بودم نه هیچ حرم مقدس دیگه ای رو قبل مدینه فقط مشهد رفته بودم و جز طلا و کاشی کاری و زیبایی چیزی ندیده بودم
.
.
بوسیدم و بوییدمو همین که اومدم بذارم تو جیبیم
دیدم ی دست بزرگ و سنگین مچ دستمو گرفت و فقط میگفت حرام حرام
من مچمو سفت تر کردم و اون چندتا ضربه محکم زد رو دستم که این خاک ها رو باید بریزی…و من دستمو باز کردم هنوز که اسم بقیع میاد اون ماجرا جلوی چشممه
.
۱۷سال ازون ماجرا میگذره
نه بوی اون خاک از مشامم رفته
نه غربت اون مکان از چششمم
و نه شدت ضرب دست اون نامرد از یادم رفته…..
.
.
#بقیع #خاک #تربت #حرم
#مدینه #مشهد #نجف #کربلا
#یوم_الهدم #هشت_شوال
#میسازیم #امام_حسن_مجتبی
#امام_حسنی_ها
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود…..
.
.
یادم میاد سال ۱۳۸۶
وقتی عمره دانش آموزی مشرف شده بودم حج همیشه بعد نماز صبح و زیارت حرم رسول الله صلوات الله علیه میرفتیم زیارت بقیع
یک روز صبح دم دمای طلوع آفتاب بود و وارد بقیع شدیم و رفتم تاجایی که دیگه شبکه های کنار قبر ائمه مانع رفتن میشد
چسبیده بودم به شبکه هایی که حصار قبر امام مجتبی علیه السلام بودن و آخرین جایی بود که دیگه میشد نزدیک شد و چند ده قدمی قبر امام حسن مجتبی علیه السلام بودم
۱۶ سالم بود و از خیلی چیزها خبر نداشتم
یهو دلم خواست بشینم و یک مشت از خاک بقیع اونم خاکی که نزدیک قبر امام حسن جانم بود بردارم
نشستم
دستمو باز کردم رو خاک بقیع و یک مشت خاک برداشتم
و بلند شدم
نه خاک کربلایی رو تا حالا بو کرده بودم نه هیچ حرم مقدس دیگه ای رو قبل مدینه فقط مشهد رفته بودم و جز طلا و کاشی کاری و زیبایی چیزی ندیده بودم
.
.
بوسیدم و بوییدمو همین که اومدم بذارم تو جیبیم
دیدم ی دست بزرگ و سنگین مچ دستمو گرفت و فقط میگفت حرام حرام
من مچمو سفت تر کردم و اون چندتا ضربه محکم زد رو دستم که این خاک ها رو باید بریزی…و من دستمو باز کردم هنوز که اسم بقیع میاد اون ماجرا جلوی چشممه
.
۱۷سال ازون ماجرا میگذره
نه بوی اون خاک از مشامم رفته
نه غربت اون مکان از چششمم
و نه شدت ضرب دست اون نامرد از یادم رفته…..
.
.
#بقیع #خاک #تربت #حرم
#مدینه #مشهد #نجف #کربلا
#یوم_الهدم #هشت_شوال
#میسازیم #امام_حسن_مجتبی
#امام_حسنی_ها
۲.۷k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.