پارت ۹

پارت ۹
یه چیزی از درونم میگفت نقشه مون با یه چیزی خراب میشه
اما من نمیزارم
و برای بار چندم به خودم یاد آوردی کردم که من کی هستم
کیم جین هو نباید اجازه بده که این اتفاق بیوفته
ولی موفق میشه؟





_شخص سوم_
ساعت دو نصف شب رو گذشته بود اما اون هفت تا پسر هنوز داشتن روی اینکه اتفاق امشب رو به کسی بگن یا نگن بحث میکردن
که تصمیم گرفتن فعلا به کسی چیزی نگن که ببینن چی میشه
یونگی، نمیتونست اروم بمونه نمیخواست باور کنه که معشوقش از همچین آدماییه
باید میفهمید اون کیه
قبلا ازش چند تا عکس گرفته بود که همیشه بهش نگاه کنه. تصمیم گرفت که اونو فردا به یکی از دوستای هکرش نشون بده تا ببینن اون کیه و چرا این حرفارو بهشون زده بود.

صبح زود تر از همه بیدار شده بود و به دوستش زنگ زده بود که ببینه کی وقتش آزاده تا همو ببینن

𝙅𝙞𝙣 𝙝𝙤𝙤
روی مبل لم داده بودم و فیلم اکشن مورد علاقمو میدیدم و شیر کاکائو مو میخوردم که بازم صدای فاکی گوشیم آرامشمو به هم زد
چانگ سو کِی قراره ازم دست بکشه
جواب دادم