این بار پاشیدم به زخمِ خود نمک ها را!
این بار پاشیدم به زخمِ خود نمکها را!
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!
گفتند میآیی به خوابم لااقل یک شب...
باور نکردم! از برم دیگر کلکها را!
در هیچ دنیایی تو سهمِ من نخواهی شد...
ایکاشکی مادر نمیزاد این فلکها را!
ترسیدم از هر سیبِ سرخ و هر شروعِ نو...
بعد از تو آسان راندم از خود آدمکها را!
در خود شکستم، گرچه آبادم نمیخواهی...
ای کاش میماندی که بشماری ترکها را!
دیوانهتر کرده منِ دیوانه را دوری...
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!
گفتند میآیی به خوابم لااقل یک شب...
باور نکردم! از برم دیگر کلکها را!
در هیچ دنیایی تو سهمِ من نخواهی شد...
ایکاشکی مادر نمیزاد این فلکها را!
ترسیدم از هر سیبِ سرخ و هر شروعِ نو...
بعد از تو آسان راندم از خود آدمکها را!
در خود شکستم، گرچه آبادم نمیخواهی...
ای کاش میماندی که بشماری ترکها را!
دیوانهتر کرده منِ دیوانه را دوری...
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!
۳.۵k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲