ما چند تا دوست بودیم

ما چند تا دوست بودیم ..
یکیمون اینقدر لب پنجره نشست که سیگاری شد و اونقدر سیگار کشید که مادرش بوی دود گرفت و اون آخر اشتباهی به جای ته سیگارش خودشو پرت کرد پایین
یکیمون اونقدر منتظر وایساد که بلندش کردن گذاشتن پشت ویترین یه مغازه و لباسهای نو تنش کردن و شد تنها مانکنی که بلده خواب ببینه
یکیمون اونقدر رگشو زد که حالا بدون خون راه میره ، بدون خون میخنده بدون خون عاشق میشه
یکیمون اونقدر کتاب خوند که کلمه ها سر ریز شدن ازش ، کف اتاقو پوشوندن ، جفت گیری کردن ، زیاد شدن و یه شب به جای غذا خوردنش
یکیمون اونقدر پولدار شد که زمان خرید ، زمین خرید ، زن خرید ، خدا خرید
یکیمون اونقدر پول نداشت که دستاشم یه روز ولش کردن رفتن ، پاهاشم یه روز ولش کردن رفتن
یکیمون اونقدر گریه کرد که بچه شد و حالا همه لباس هاش براش بزرگن و همه‌ی راه ها براش طولانی
یکیمون اونقدر کتک خورد که اگه بوسش کنی هم کبود میشه
یکیمون اونقدر مُرد، اونقدر همه جا مُرد که فقط تو عکس دسته جمعیمون زندست
یکیمون اونقدر دوسِت داشت ، که یادش رفت نیستی ، که یادش رفت مُرده ، که یادش رفت ما یه روز چنتا دوست بودیم :)
دستانم خیلی سرد بود .
مرگ حقه من فقط حقمو از این دنیا خواستم ...


#تنهایی
دیدگاه ها (۱۳)

یکی از اینا میخام 😐 #پست_جدید #تکست_خاص

زندگیم 😟❤️#یاسینی #لایک_فالو_کامنت_ی...

بابام میگہ: دختر داشتن خیلے غمناکہ چون باید✓بہ شیطونیاش✘✓لوس...

چرا بجا اینکه بش میگی دورت بگردمنمیگی؛دلبر!قربون اون 12 تا ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط