پتو پیچیده بود دور خودشو با کلی قرص و جعبه ی دارو و دستما
پتو پیچیده بود دور خودشو با کلی قرص و جعبه ی دارو و دستمال کاغذی مچاله کنارش نشسته بود رو کاناپه و داشت زیر لب غر میزد، با فاصله ازش نشسته بودم و داشتم آب پرتقال می گرفتم براش...
فین فیناش رو اعصابم بود، جعبه ی دستمال کاغذی جلوی پامو برداشتم و پرت کردم طرفش، از حفظ بود حرکاتمو، سریع سرشو خم کرد که جعبه نخوره وسط پیشونیش و خطر که از بیخ گوشش رد شد، با همون صدای گرفته و توو دماغی زد زیر خنده.
حرصم گرفت
" - هی میگم لباس درست و حسابی تنت کن، گوش نمیدی که!
بخدا اگه سرما خوردگیتو بدی بهم تیکه و پاره ت میکنم...
حالا ببین کی گفتم! "
از شدت خنده به سرفه افتاده بود، خیره شدم به خنده هاش که شبیهِ هرچیزی بودن الا خنده...
آروم که شد با سرانگشت خیسیِ گوشه ی چشمشو گرفت و با ته مونده ی خنده ی توی صداش گفت:
" + ولی میگم چقدر خوب میشد اگه عشقم واگیر داشت!
فکرشو بکن!
اونوقت عاشق که میشدی، کافی بود بغلش بگیری و ببوسیش که اونم مبتلا بشه به عشق!
اگه مبتلا هم نمیشد ملالی نبود، با یه کلد استاپ و چندتا پنیسیلین و دو سه لیوان آب پرتقال از دل و جونت به در میشد این مرض لعنتیِ عشق و دیگه این همه جون به لب شدن و درد و دلتنگی نداشت این خواستنای مزخرفِ یه طرفه...
کاشکی عشقم مثل سرماخوردگی بود! "
نگاه ازش دزدیدم و بی توجه به لرزش انگشتام، نصف پرتقال زیر دستمو که جز پوست چیزی ازش نمونده بود بیشتر چلوندم و بی دلیل بینیمو بالا کشیدم...
سنگینی نگاهشو حس میکردم، از صدای
بلندِ خنده ش از جا پریدم
" + راستی یادم بنداز بیرون رفتنی یه چندتا ورق دیگه م کلد استاپ بگیریم...
انگار تواَم داری سرما میخوری! "
#طاهره_اباذری_هریس
فین فیناش رو اعصابم بود، جعبه ی دستمال کاغذی جلوی پامو برداشتم و پرت کردم طرفش، از حفظ بود حرکاتمو، سریع سرشو خم کرد که جعبه نخوره وسط پیشونیش و خطر که از بیخ گوشش رد شد، با همون صدای گرفته و توو دماغی زد زیر خنده.
حرصم گرفت
" - هی میگم لباس درست و حسابی تنت کن، گوش نمیدی که!
بخدا اگه سرما خوردگیتو بدی بهم تیکه و پاره ت میکنم...
حالا ببین کی گفتم! "
از شدت خنده به سرفه افتاده بود، خیره شدم به خنده هاش که شبیهِ هرچیزی بودن الا خنده...
آروم که شد با سرانگشت خیسیِ گوشه ی چشمشو گرفت و با ته مونده ی خنده ی توی صداش گفت:
" + ولی میگم چقدر خوب میشد اگه عشقم واگیر داشت!
فکرشو بکن!
اونوقت عاشق که میشدی، کافی بود بغلش بگیری و ببوسیش که اونم مبتلا بشه به عشق!
اگه مبتلا هم نمیشد ملالی نبود، با یه کلد استاپ و چندتا پنیسیلین و دو سه لیوان آب پرتقال از دل و جونت به در میشد این مرض لعنتیِ عشق و دیگه این همه جون به لب شدن و درد و دلتنگی نداشت این خواستنای مزخرفِ یه طرفه...
کاشکی عشقم مثل سرماخوردگی بود! "
نگاه ازش دزدیدم و بی توجه به لرزش انگشتام، نصف پرتقال زیر دستمو که جز پوست چیزی ازش نمونده بود بیشتر چلوندم و بی دلیل بینیمو بالا کشیدم...
سنگینی نگاهشو حس میکردم، از صدای
بلندِ خنده ش از جا پریدم
" + راستی یادم بنداز بیرون رفتنی یه چندتا ورق دیگه م کلد استاپ بگیریم...
انگار تواَم داری سرما میخوری! "
#طاهره_اباذری_هریس
۱۸.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۰