من خود نمی روم، دگری می برد مرا
من خود نمیروم، دگری میبرد مرا
نابرده باز سوی تو میآورد مرا
کالای زندهام که به سودای ننگ و نام
این میفروشد آن دگری میخرد مرا
یکبار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله میزند و میدرد مرا
در این مراقبت چه فریبیست ای تبر
هیزمشکن برای چه میپرورد مرا؟
عمریست پایمال غمم تا که زندگی
اینبار زیر پای که میگسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه میخورم غم تو، میخورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب میشود
شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا
#حسین_منزوی
نابرده باز سوی تو میآورد مرا
کالای زندهام که به سودای ننگ و نام
این میفروشد آن دگری میخرد مرا
یکبار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله میزند و میدرد مرا
در این مراقبت چه فریبیست ای تبر
هیزمشکن برای چه میپرورد مرا؟
عمریست پایمال غمم تا که زندگی
اینبار زیر پای که میگسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه میخورم غم تو، میخورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب میشود
شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا
#حسین_منزوی
۱۱.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.