زندگیم به پایان رسید،
زندگیم به پایان رسید،
و الان میبینم که من یه عمر داشتم حسرتشو میخوردم،
حسرت یک دقیقه از زندگیم،
شایدم کمتر از یک دقیقه بود....در حد یک ثانیه،
شایدم یک لحظه....
لحظه ای که همه چیزمو از دست دادم،
لحظه ای که زندگیم تمام رنگ هاشو از دست داد....و همه چی از جنس سیاهی و تاریکی شد،
من از اون لحظه متنفرم،
لحظهای که به خاطر دیگران،
چشم هامو به روی چیزی که عاشقش بودم بستم،
و رفتم جایی که میگفتن راحت تر میتونم موفق شم....؛
"
و الان میبینم که من یه عمر داشتم حسرتشو میخوردم،
حسرت یک دقیقه از زندگیم،
شایدم کمتر از یک دقیقه بود....در حد یک ثانیه،
شایدم یک لحظه....
لحظه ای که همه چیزمو از دست دادم،
لحظه ای که زندگیم تمام رنگ هاشو از دست داد....و همه چی از جنس سیاهی و تاریکی شد،
من از اون لحظه متنفرم،
لحظهای که به خاطر دیگران،
چشم هامو به روی چیزی که عاشقش بودم بستم،
و رفتم جایی که میگفتن راحت تر میتونم موفق شم....؛
"
۴.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.