فراموشی وجود ندارد
فراموشی وجود ندارد.
ما فقط یاد میگیریم با زخمها زندگی کنیم، نه اینکه درمانشان کنیم.
دل، حافظهایست که هیچوقت پاک نمیشود.
گاهی وانمود میکند خاموش است،
اما با یک صدا، یک عطر، یک نگاهِ تصادفی،
تمام گذشته را مثل آتش شعلهور میکند.
بودن یا نبودن آدمها، تفاوتی در اصل ماجرا ندارد.
آنها وقتی رفتهاند، در جای دیگری میمانند مثلاً در چینِ یک خنده، در وزن یک کلمه، در ضربانِ تند قلب.
چه بسا حضورشان در نبودن، سنگینتر از بودنشان باشد.
انگار هر لحظهی خاموشی، پر از صدای آنهاست.
و ما، محکومیم به زیستن با این صداها.
نه میتوانیم پاکشان کنیم،
نه میتوانیم ازشان فرار کنیم.
فراموشی، تنها نقابیست برای ادامه دادن.
اما زیر آن نقاب، همیشه چیزی نفس میکشد؛
عشقی نیمهجان، خاطرهای زخمی، یا نامی که در سکوت، هزار بار تکرار میشود.
و این است راز قلب.
این است دلیل جاودانگی درد.
این است معنای واقعی نبودن؛
حضورِ پنهانی که هیچگاه نمیمیرد.
ما فقط یاد میگیریم با زخمها زندگی کنیم، نه اینکه درمانشان کنیم.
دل، حافظهایست که هیچوقت پاک نمیشود.
گاهی وانمود میکند خاموش است،
اما با یک صدا، یک عطر، یک نگاهِ تصادفی،
تمام گذشته را مثل آتش شعلهور میکند.
بودن یا نبودن آدمها، تفاوتی در اصل ماجرا ندارد.
آنها وقتی رفتهاند، در جای دیگری میمانند مثلاً در چینِ یک خنده، در وزن یک کلمه، در ضربانِ تند قلب.
چه بسا حضورشان در نبودن، سنگینتر از بودنشان باشد.
انگار هر لحظهی خاموشی، پر از صدای آنهاست.
و ما، محکومیم به زیستن با این صداها.
نه میتوانیم پاکشان کنیم،
نه میتوانیم ازشان فرار کنیم.
فراموشی، تنها نقابیست برای ادامه دادن.
اما زیر آن نقاب، همیشه چیزی نفس میکشد؛
عشقی نیمهجان، خاطرهای زخمی، یا نامی که در سکوت، هزار بار تکرار میشود.
و این است راز قلب.
این است دلیل جاودانگی درد.
این است معنای واقعی نبودن؛
حضورِ پنهانی که هیچگاه نمیمیرد.
- ۶۶۴
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط