هر کسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام

هر کسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام
اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام
نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
خوب فهمیدم که خوش بودند از غم های من
آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام
دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم
خسته از دیروز های خونی و جنجالی ام
بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل
من شدیدا خسته از هر بحث استدلالی ام
مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام
با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام
غرق خواهد شد کسی که سخت "من، من" می کند
بطری بر روی آبم چونکه از خود خالی ام...




[محسن کاویانی]
دیدگاه ها (۰)

رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصدنا امیدی خبری نیست که یکبار آ...

یک دونه هم شما بگید:)

"گفت دانایی که گرگی خیره سر...هست پنهان در نهاد هر بشر!لاجرم...

زیبایی آهنگ های سنتی ✨ ......جدایی زهر خود را اندک اندک می ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط