یه چای می ریزه میذاره جلومون می گه حالا دلبر هیچی ؛
یه چای می ریزه میذاره جلومون می گه حالا دلبر هیچی ؛
شبا رو چی می گی؟
مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟
پاییز همه ش شب دیگه؟
نصف روز غروبه.
می گم آقا ما دو ساعت شب بسه مونه!
زیادم هست.
می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه!
یه چراغی می ذاریم اون گوشه،
تاریک روشن می شینیم ستاره میشماریم
تا سحر چه زاید باز.
می گه چای از دهن افتاد.
جمشید اگه پاییز اینقدی که تو می گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دلمون خالی می شه؟
همه به این زرد نارنجی نیگاه می کنن،
حال شون جا می آد؛
چرا ما بلد نیستیم؟
چرا همه رفته بودن هاشون رو می ذارن واسه پاییز؟
چرا پاییز هیشکی بر نمی گرده؟
جمشید یه سیبیله نازک داره ؛
سفید شده ؛
خیلی ساله این جاست!
همه ی پاییزای آسایشگاه رو دیده ؛
می گه این درخت بزرگ نا نداره،
وگرنه بهت می گفتم پادشاه فصلا یعنی چی؟
شبا رو چی می گی؟
مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟
پاییز همه ش شب دیگه؟
نصف روز غروبه.
می گم آقا ما دو ساعت شب بسه مونه!
زیادم هست.
می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه!
یه چراغی می ذاریم اون گوشه،
تاریک روشن می شینیم ستاره میشماریم
تا سحر چه زاید باز.
می گه چای از دهن افتاد.
جمشید اگه پاییز اینقدی که تو می گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دلمون خالی می شه؟
همه به این زرد نارنجی نیگاه می کنن،
حال شون جا می آد؛
چرا ما بلد نیستیم؟
چرا همه رفته بودن هاشون رو می ذارن واسه پاییز؟
چرا پاییز هیشکی بر نمی گرده؟
جمشید یه سیبیله نازک داره ؛
سفید شده ؛
خیلی ساله این جاست!
همه ی پاییزای آسایشگاه رو دیده ؛
می گه این درخت بزرگ نا نداره،
وگرنه بهت می گفتم پادشاه فصلا یعنی چی؟
۳۳.۷k
۰۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.