مَردی طلاقم بده!
#مَردی_طلاقم_بده!
مردی بود که یکی از بهتربن مردان ما بود.
یه روز همسرش به او گفت: « اگر مردی مرا طلاق بده»!
نظرت چیست؟ نهایت تحریک آمیزی است! تو مرد نیستی! اگر مردی ، من را طلاق بده!!
آن مرد چکار کرد؟
میگفت: « همسرش زنی پاک ، صالح ، باتقوا و محترمی است اما وقتی عصبانی میشد کنترلش را از دست میداد! و وقتی عصبانی میشد از خونه بیرون میرفتم».
این مرد ، مرد حکیمی بود وقت عصبانیت بیرون میرفت تا شیطان فریبش ندهد.
گفت: «این امر بارها تکرار شد. دائم میگفت اگر مردی ... اگر مردی ...
روزی آمد و باز گفت: اگر مردی الان ورقهی طلاقم را بده!
گفت: ورقه را در پاکتی گذاشتم و به او دادم و گفتم در امان الله از همان دری که آمده بودی برگرد! الان ثابت میکنم که من مرد هستم. یالا برو خانهی پدرت! زن چمدانها را برداشت و با بچه اش رفت خانهی پدرش».
باورش نمیشد. فلانی مهربان و صبور بود! اما این بار همه چیز عوض شد.
گفت: « زنم ناراحت و دلتنگ شد تا بیست روز هر چه زنگ میزد جواب ندادم. گریه و زاری میکرد ، من به تو نیاز دارم. تو دنیای منی ، تو زندگی منی ، تو روح و جان منی ؛ هیچ فایده ای نداشت»
وقتی شوهر ترسید که شاید برای زنش اتفاقی بیفتد ، گوشی را جواب داد و گفت: « مادر عبدالعزیز چه میخواهی؟» زنش گفت: « من اشتباه کردم».
گفت: « نه نه اجازه بده به تو نشان دهم که مرد هستم!»
زنش گفت : تو مردی ، من کم عقلی کردم.»
گفت: « اما خودت این را خواستی »
وقتی شوهر نگران شد گفت: « باشه برو پاکتی که به تو دادم را باز کن و ورقه را بخوان »
وقتی ورقه ای که شوهرش نوشته بود را باز کرد ، دید که نوشته بود : « مادر عبدالعزیز ! تو نور چشم منی! به الله قسم اگر آسمان به زمین برسد من طلاقت نمیدهم!»
این همان ورقه ای بود که به او داده بود!
زنش فکر میکرد نوشته : تو طلاقی طلاقی طلاقی.
وقتی آن را خواند ، گریه کرد و گفت: تو بهترین مرد دنیایی.
ببینید زن چگونه تغییر کرد وقتی مرد عصبانیتش را کنترل کرد. این است مردانگی!
کدورت و خشم همیشه وجود دارد. اما بیا روزهای ناراحتی و روزهای خوشحالی را با هم مقارنه کن. هر دو را با هم مخلوط کن. یه لیوان نوشیدنی ترش و شیرین برایت به وجود می آید که خوشمزه و قابل نوشیدن است.
نمیشود که همیشه شکر و عسل دائمی باشد. و هیچ سعادتی هم دائمی نیست زیرا الله متعال ما را دردنیای غم و غصه آفریده است.
مردی بود که یکی از بهتربن مردان ما بود.
یه روز همسرش به او گفت: « اگر مردی مرا طلاق بده»!
نظرت چیست؟ نهایت تحریک آمیزی است! تو مرد نیستی! اگر مردی ، من را طلاق بده!!
آن مرد چکار کرد؟
میگفت: « همسرش زنی پاک ، صالح ، باتقوا و محترمی است اما وقتی عصبانی میشد کنترلش را از دست میداد! و وقتی عصبانی میشد از خونه بیرون میرفتم».
این مرد ، مرد حکیمی بود وقت عصبانیت بیرون میرفت تا شیطان فریبش ندهد.
گفت: «این امر بارها تکرار شد. دائم میگفت اگر مردی ... اگر مردی ...
روزی آمد و باز گفت: اگر مردی الان ورقهی طلاقم را بده!
گفت: ورقه را در پاکتی گذاشتم و به او دادم و گفتم در امان الله از همان دری که آمده بودی برگرد! الان ثابت میکنم که من مرد هستم. یالا برو خانهی پدرت! زن چمدانها را برداشت و با بچه اش رفت خانهی پدرش».
باورش نمیشد. فلانی مهربان و صبور بود! اما این بار همه چیز عوض شد.
گفت: « زنم ناراحت و دلتنگ شد تا بیست روز هر چه زنگ میزد جواب ندادم. گریه و زاری میکرد ، من به تو نیاز دارم. تو دنیای منی ، تو زندگی منی ، تو روح و جان منی ؛ هیچ فایده ای نداشت»
وقتی شوهر ترسید که شاید برای زنش اتفاقی بیفتد ، گوشی را جواب داد و گفت: « مادر عبدالعزیز چه میخواهی؟» زنش گفت: « من اشتباه کردم».
گفت: « نه نه اجازه بده به تو نشان دهم که مرد هستم!»
زنش گفت : تو مردی ، من کم عقلی کردم.»
گفت: « اما خودت این را خواستی »
وقتی شوهر نگران شد گفت: « باشه برو پاکتی که به تو دادم را باز کن و ورقه را بخوان »
وقتی ورقه ای که شوهرش نوشته بود را باز کرد ، دید که نوشته بود : « مادر عبدالعزیز ! تو نور چشم منی! به الله قسم اگر آسمان به زمین برسد من طلاقت نمیدهم!»
این همان ورقه ای بود که به او داده بود!
زنش فکر میکرد نوشته : تو طلاقی طلاقی طلاقی.
وقتی آن را خواند ، گریه کرد و گفت: تو بهترین مرد دنیایی.
ببینید زن چگونه تغییر کرد وقتی مرد عصبانیتش را کنترل کرد. این است مردانگی!
کدورت و خشم همیشه وجود دارد. اما بیا روزهای ناراحتی و روزهای خوشحالی را با هم مقارنه کن. هر دو را با هم مخلوط کن. یه لیوان نوشیدنی ترش و شیرین برایت به وجود می آید که خوشمزه و قابل نوشیدن است.
نمیشود که همیشه شکر و عسل دائمی باشد. و هیچ سعادتی هم دائمی نیست زیرا الله متعال ما را دردنیای غم و غصه آفریده است.
۲۲.۶k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱