دل کندن از تو اتفاق سادهای نیست
دل کندن از تو اتفاقِ سادهای نیست
در راهِ عشقت مثلِ من افتادهای نیست
از تو نخواهم کَند دل را که پس از تو...
اویی که مستم میکند بیبادهای نیست
با منطقت باید بجنگم، گرچه این بار...
در قلبِ من سر لشکرِ آمادهای نیست
حلاج عشقم، بیگناهی بر سرِ دار...
در بینتان ای مردمان، آزادهای نیست؟!
اسبِ سفیدِ بیسواری گریه میکرد...
دیگر درون قصه هم شهزادهای نیست
از عشق خالیتر شده دنیای بیرحم...
در شهر گویا غیرِ من دلدادهای نیست
راحت دل از من کندهای، اما برایم...
دل کندن از تو اتفاقِ سادهای نیست
مرا دلبسته به تو دل اندر خون
تو را به دست وفا می دهم یار دون
چنان هجرت تو پریشانم کرد
که بغض و آه را در مسیر راهم کرد
چنان به دست خیال سپردی مرا
که در برزخ چشمانت غرق تمنا هم کرد
در راهِ عشقت مثلِ من افتادهای نیست
از تو نخواهم کَند دل را که پس از تو...
اویی که مستم میکند بیبادهای نیست
با منطقت باید بجنگم، گرچه این بار...
در قلبِ من سر لشکرِ آمادهای نیست
حلاج عشقم، بیگناهی بر سرِ دار...
در بینتان ای مردمان، آزادهای نیست؟!
اسبِ سفیدِ بیسواری گریه میکرد...
دیگر درون قصه هم شهزادهای نیست
از عشق خالیتر شده دنیای بیرحم...
در شهر گویا غیرِ من دلدادهای نیست
راحت دل از من کندهای، اما برایم...
دل کندن از تو اتفاقِ سادهای نیست
مرا دلبسته به تو دل اندر خون
تو را به دست وفا می دهم یار دون
چنان هجرت تو پریشانم کرد
که بغض و آه را در مسیر راهم کرد
چنان به دست خیال سپردی مرا
که در برزخ چشمانت غرق تمنا هم کرد
- ۱.۴k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط