من همان عشقم که در فرهاد بود
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمیدانست و خود را میستود!
"من" همی کنـدم نه تیشه! کوه را
عشـق شیـرین میکند انـــدوه را
در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را
می گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمان میکرد اشک چشم اوست
هوشنگ ابتهاج
او نمیدانست و خود را میستود!
"من" همی کنـدم نه تیشه! کوه را
عشـق شیـرین میکند انـــدوه را
در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را
می گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمان میکرد اشک چشم اوست
هوشنگ ابتهاج
۱.۵k
۲۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.