فراموشی.....
بعد از چند سال بالاخره تصمیم گرفتم دوباره برم پیش دکتر ...وقتی نوبتم شد و نشستم
دکتر گفت :بگو عزیزم چته ....؟
انگار دنیا آوار شده بود رو سرم بغض امونم و بریده بود نمیتونستم حرف بزنم .....
دکتر گفت :مثل اینکه خیلی دلت پره !....
بهش نگاه کردم و گفتم :آقای دکتر دلم میسوزه .قلبم درد میکنه .کل بدنم درد میکنه
نمیدونم از کجا شروع کنم ......
فقط میتونم بگم که هر کاری که از دستم
بر میومد واسه عزیزام انجام دادم اما آخرش
بازم آدم بده داستان من میشدم مثل کسی که هیچ جای سالم نداشت از بس که خنجر خورده بود از دوست و رفیق ...؟.......
حالام شدم یک آدم روانی که همش از این دکتر به اون دکتر میرم و تو کیفم بجای کیف لوازم آرایش یه مشت قرصهای جورواجوره.....
که چی .....؟فراموش کنم ....
دکتر موند چی بگه ......
فقط بهم گفت :خیلی هم دوام آوردی تا الان
.........................
قصه ی هر آدمی با آدم دیگه فرق میکنه اما وقتی حرف از شکستن میاد وسط دیگه چیزی برای از دست دادن نداری .....
دنیا ارزونیه همتون ما که کشدیم کنار ......
#فراموشی
دکتر گفت :بگو عزیزم چته ....؟
انگار دنیا آوار شده بود رو سرم بغض امونم و بریده بود نمیتونستم حرف بزنم .....
دکتر گفت :مثل اینکه خیلی دلت پره !....
بهش نگاه کردم و گفتم :آقای دکتر دلم میسوزه .قلبم درد میکنه .کل بدنم درد میکنه
نمیدونم از کجا شروع کنم ......
فقط میتونم بگم که هر کاری که از دستم
بر میومد واسه عزیزام انجام دادم اما آخرش
بازم آدم بده داستان من میشدم مثل کسی که هیچ جای سالم نداشت از بس که خنجر خورده بود از دوست و رفیق ...؟.......
حالام شدم یک آدم روانی که همش از این دکتر به اون دکتر میرم و تو کیفم بجای کیف لوازم آرایش یه مشت قرصهای جورواجوره.....
که چی .....؟فراموش کنم ....
دکتر موند چی بگه ......
فقط بهم گفت :خیلی هم دوام آوردی تا الان
.........................
قصه ی هر آدمی با آدم دیگه فرق میکنه اما وقتی حرف از شکستن میاد وسط دیگه چیزی برای از دست دادن نداری .....
دنیا ارزونیه همتون ما که کشدیم کنار ......
#فراموشی
۲.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.