چند سالگی ام باشد را نمیدانم....ولی خیلی سالگیم که رسید چ
چند سالگی ام باشد را نمیدانم....ولی خیلی سالگیم که رسید چمدان قدیمی خاطراتم را باز خواهم کرد
آلبوم این روزهای سیاه و سفید که از خط و ناخط روزگار پر شده را خواهم گشود
به دنبال ردی از خودم در میان صفحات خواهم گشت، شاید عکسی باشد که مرا در کنج خود پنهان کرده باشد
چمدان را برای پیدا کردن کاست محبوب قدیمی ام زیر و رو خواهم کرد
همان که روزها و ساعت ها دردودل هایم را ضبط کرده و در سینه محفوظ داشته است...
این روزها حرف های نگفته ام آنقدر زیاد است که حتی بزرگترین زیرزمین دنیا جایی برایشان ندارد، چه رسد به این چمدان کهنه و بیرنگ و لعاب...
شاید عمری به اندازه نوح می خواهد برای گفتنشان!
انبوه سال هایی که گذشت یک در میان کبیسه افتاد، سالهای غریبی که پر بود از فصل هایی که روزهایش همیشه خورشید در پس ابرها پنهان بود
و اینگونه من عاشق پاییز شدم ...
ای کاش این کاست خاک خورده هیچ وقت پیدا نشود
شاید یک روزی دوره گردی گذرش به اینجا بیفتد و آن را میان اساسیه های بدرد نخور با خود ببرد و جایی آن دوردست ها گمش کند...
آلبوم این روزهای سیاه و سفید که از خط و ناخط روزگار پر شده را خواهم گشود
به دنبال ردی از خودم در میان صفحات خواهم گشت، شاید عکسی باشد که مرا در کنج خود پنهان کرده باشد
چمدان را برای پیدا کردن کاست محبوب قدیمی ام زیر و رو خواهم کرد
همان که روزها و ساعت ها دردودل هایم را ضبط کرده و در سینه محفوظ داشته است...
این روزها حرف های نگفته ام آنقدر زیاد است که حتی بزرگترین زیرزمین دنیا جایی برایشان ندارد، چه رسد به این چمدان کهنه و بیرنگ و لعاب...
شاید عمری به اندازه نوح می خواهد برای گفتنشان!
انبوه سال هایی که گذشت یک در میان کبیسه افتاد، سالهای غریبی که پر بود از فصل هایی که روزهایش همیشه خورشید در پس ابرها پنهان بود
و اینگونه من عاشق پاییز شدم ...
ای کاش این کاست خاک خورده هیچ وقت پیدا نشود
شاید یک روزی دوره گردی گذرش به اینجا بیفتد و آن را میان اساسیه های بدرد نخور با خود ببرد و جایی آن دوردست ها گمش کند...
۴.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.