میخوام یکم از خودم براتون بگم میدونم زیاد مهم نیست ولی

خوب

من ادمیم که وقتی ناراحته با کسی حرف نمیزنم چون میترسم که کسی دیگه ای رو ناراحت کنم یا انرژی منفی خودمو به اون منتقل کنم تو تنهایی ارامش دارم زیاد حرف نمیزنم نمدونم شاید برای بعضی ها پر حرف باشم همه بهم میگن که خیلی زشتم و هیکله بدی دارم خودمم میدونم😅فوبیا به عنکبوت دارم /من فقط یه دوست بیشتر ندارم اسمش هم نرگس ارزو دارم یه روز ببینمش و محکم بغلش کنم ولی خانوادم یجورایی سخت گیرن خیلی همیشه دلم میخواد از پیششون برم همش دارم به این فکر میکنم که شاید یه باند مافیایی بیاد و منو ببر (دیونه😅) دلم میخواست خواننده شم یا دنسر یایه طراح ولی خانواده ام نمیزارن یا باید دکتر شم یا دندون پزشک من هیچ وقت حقه انتخاب نداشتم چون بچم به گفته ای خودشون هاح خسته شدم مامانم همیشه چیزای که که دوست دارمو میده به بقیه چون بقیه خوشحالشن نه من مثله همیشه مثله امشب شاید بگید چرا چیو گرفته خوب من امروز چاپستیک خریدم و یکی از بچه های فامیلمون از اون خوشش اومد مامانم اونو بهش داد من بهش گفتم نمیخوام بدم ولی مامانم زدم :) کارایی بدتر از اینا هم کرده ولی نمیگم هعی بسه دیگه خیلی حرف زدم :)
دیدگاه ها (۲)

زندگیتون مثله این پولا سبز

دلم برات یزرع شده پیشی عصبانی من میشه زودی برگردی دلم برات ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط