آدم عاقل یکجایی دیگر باید دست بردارد همهچیز تاریخ مصرف
آدم عاقل یکجایی دیگر باید دست بردارد. همهچیز تاریخ مصرف دارد. باید از امیدهای واهی دست بردارد. باید از تقلای عشق در زمانهی اسکناس و بدن و تنفر دست بردارد. باید از امیدواری دیدن رفتار درست در آدمهای دوزاری به زور مدیا معروفشده دست بردارد. باید از تمنای روزهای خوب برای وطن و هموطن دست بردارد. من آدم عاقلی نیستم، اما دست برداشتهام. پذیرفتهام مقیم جهنم نیستم اما بهشت هم در کار نیست. دور ایستادهام، و منتظر سلامی نیستم، و نگران وداعی نیستم. ما که مینویسیم راستش زیادی به "مردم ایران" تسلیت گفتهایم. انگار که خودمان کمتر بدبخت باشیم. یکوقتی فکر میکردیم کار ما تزیین روزمرگی بقیه است. بعدتر در خیابانها و خانهها و دادسراهای طلاق و اتاقهای بازجوبی فهمیدیم کلمه جرم است، از بینبرنده است، و هیچ سقفی را نمیتوانی روی آن نگه داری. نه، نمیخواهم دوباره بنویسم انسان در ایران شأن و کرامت ندارد. و نمیخواهم بپرسم چرا کسی توضیح نمیدهد دلیل انفجار بندر و سیاهشدن آسمان ما چه بوده، قبلا توضیحدادن حضرات را دیدهایم. فقط میخواهم بدانم هرگز آیا به ایران بیبلا میرسیم؟ این لباس سیاه که خرداد ۸۸ پوشیدهام، هرگز جایش را به رنگ دیگری خواهدداد؟ آیا عذاب دیدن ویرانهشدن خانهام، وطنم، تمام خواهدشد؟ لیورپول امشب دارد در سالگرد لیزخوردن استیون جرارد قهرمان انگلیس میشود. جرارد حالا مربی شده، اما بعید است آنشب یادش رفنهباشد، آن زمینخوردن که سبب شد زیباترین کاپیتان آنفیلد دستش به جام نرسد. اینطرف دنیا، دارم به فقیران بندر فکر میکنم. آنها که سوختند و رفتند، آنها که امروز صبح رفتند سر کار چون کارگر حتی حق عزاداری هم ندارد. چشمهایم را میبندم و فکر میکنم جرارد توپ را میگیرد، انفجاری رخ نمیدهد، و هیچ مادری در بیمارستانها دنبال بچهی گمشدهاش نمیگردد. حیف که باید چشمهایم را باز کنم، به جهنم نگاه کنم، شعلهها را وسط سینهام حس کنم، یاوههای انواع کفتارها را بخوانم که از بدنهای سوخته دنبال لقمهای تازهاند، و به تنهایی آن رانندهی جرثقیل در لحظهی انفجار بندرعباس فکر کنم. نویسندهها مینویسند و فکر میکنند مهمند. کارگرها جان میکنند و میدانند چون فقیرند مهم نیستند. و کلمات بیهودهاند، مثل رانندهی امبولانسی که مردهها را به بیمارستان میبرد. این زندگی ماست، یک بحران چنددههای، در زمینی غارتشده، با مردمی که در استوریهای امروز یکیدرمیان گریان و خندانند. ما جراردهای لیزخوردهی دنیاییم، بازندههای غمگین، تماشاگران محزون جشن مردم دنیا. همین.
#حمیدسلیمی
#حمیدسلیمی
- ۲.۱k
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط