یاد خیلی وقت پیشا افتادم، مربوط به دوران بچگیمه....دقیقا
نرو بعدی
سکوت میکنم؛
سکوت میکنم؛ عکاس می شمارد يك، دو، سه، "لبخند" عکس گرفته میشود. عکاس هیچگاه نمیفهمد وقتی گفت لبخند، دلم لرزید و گونه ام خیس شد و لبخندی تلخ زدم و به یاد او اى افتادم که میگفت: «همیشه بخند» و دیگر نیست او رفت، لبخند رفت، زندگی رفت...