محشری دیشب به یادت کنج خلوت داشتم
محشری دیشب به یادت کنج خلوت داشتم
یک زمین هفت آسمان چشمان حسرت داشتم
دست من در دست ِیاد تو کجاها که نرفت
بهترین تصویر چشمت بود و صحبت داشتم
رعد و برقی ناگهانی، خلوتم در هم شکست
سر گریبان تا سحر در دست ظلمت داشتم
قدِ دریای خزر دلتنگ بودم نیمه شب
شکلِ تهران شلوغ و حس غربت داشتم
خلوت شب بود و من بودم ،نگاهی منتظر
وای بر حالم ، نگاری بی محبت داشتم
همدم من تا سحر چشمان پر از گریه!کاش
تا فراموشت کنم یک ذره جرات داشتم
نه کسی محرم به اسرار و نه کس سنگ صبور
لحظه هایی که گله از دست قسمت داشتم
یک زمین هفت آسمان چشمان حسرت داشتم
دست من در دست ِیاد تو کجاها که نرفت
بهترین تصویر چشمت بود و صحبت داشتم
رعد و برقی ناگهانی، خلوتم در هم شکست
سر گریبان تا سحر در دست ظلمت داشتم
قدِ دریای خزر دلتنگ بودم نیمه شب
شکلِ تهران شلوغ و حس غربت داشتم
خلوت شب بود و من بودم ،نگاهی منتظر
وای بر حالم ، نگاری بی محبت داشتم
همدم من تا سحر چشمان پر از گریه!کاش
تا فراموشت کنم یک ذره جرات داشتم
نه کسی محرم به اسرار و نه کس سنگ صبور
لحظه هایی که گله از دست قسمت داشتم
۷.۵k
۰۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.