🥁 مکالمه
🥁 #مکالمه
🥁 Concert Tickets
🥁 بلیطهای کنسرت
👩🏻🦱 STACY: "Hello?"
👩🏻🦱 بله؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Hi Stacy. This is Stephanie. Guess what I just got."
👩🏻🦰 سلام استیسی. استفانی ام. حدس بزن چی گیر اوردم.
👩🏻🦱 STACY: "What?"
👩🏻🦱 چی؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Two tickets to the concert tonight!"
👩🏻🦰 دو تا بلیط کنسرت برای امشب!
👩🏻🦱 STACY: "How did you get those? The concert has been sold out for months."
👩🏻🦱 چطوری گیر اوردی؟ بلیطهای کنسرت ماههاست که فروش رفته و تموم شده.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "My dad works at the arena. He was able to get front row seats."
👩🏻🦰 پدرم تو ساختمان مرکزی سالن تئاتر کار میکنه. تونست صندلیهای ردیف جلو رو گیر بیاره.
👩🏻🦱 STACY: "Are you serious?"
👩🏻🦱 جدی میگی؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Yes! Do you want to go?"
👩🏻🦰 آره! میخوای بیای؟
👩🏻🦱 STACY: "Yes! I need to ask my mom, but I'm sure I can go."
👩🏻🦱 آره! باید از مادرم اجازه بگیرم ولی مطمئنم میتونم بیام.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Ok. My dad can pick you up. We're going to leave at 4 pm."
👩🏻🦰 باشه. پدرم میتونه بیاد دنبالت. ساعت 4 عصر راه میافتیم.
👩🏻🦱 STACY: "What time does the concert start?"
👩🏻🦱 کنسرت چه ساعتی شروع میشه؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "7 pm."
👩🏻🦰 7 عصر.
👩🏻🦱 STACY: "Why are we leaving so early?"
👩🏻🦱 چرا انقدر زود راه میافتیم؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "We want to have dinner first."
👩🏻🦰 میخوایم اول شام بخوریم.
👩🏻🦱 STACY: "Ok. I'll let my mom know."
👩🏻🦱 باشه. به مادرم اطلاع میدم.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "I'm so excited!"
👩🏻🦰 خیلی هیجان زدهام!
👩🏻🦱 STACY: "Me too! Thank you so much for inviting me."
👩🏻🦱 منم همینطور! خیلی ممنون که دعوتم کردی.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Of course I would invite you. You're my best friend."
👩🏻🦰 معلومه که دعوتت میکنم! تو بهترین دوستمی.
🥁 Concert Tickets
🥁 بلیطهای کنسرت
👩🏻🦱 STACY: "Hello?"
👩🏻🦱 بله؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Hi Stacy. This is Stephanie. Guess what I just got."
👩🏻🦰 سلام استیسی. استفانی ام. حدس بزن چی گیر اوردم.
👩🏻🦱 STACY: "What?"
👩🏻🦱 چی؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Two tickets to the concert tonight!"
👩🏻🦰 دو تا بلیط کنسرت برای امشب!
👩🏻🦱 STACY: "How did you get those? The concert has been sold out for months."
👩🏻🦱 چطوری گیر اوردی؟ بلیطهای کنسرت ماههاست که فروش رفته و تموم شده.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "My dad works at the arena. He was able to get front row seats."
👩🏻🦰 پدرم تو ساختمان مرکزی سالن تئاتر کار میکنه. تونست صندلیهای ردیف جلو رو گیر بیاره.
👩🏻🦱 STACY: "Are you serious?"
👩🏻🦱 جدی میگی؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Yes! Do you want to go?"
👩🏻🦰 آره! میخوای بیای؟
👩🏻🦱 STACY: "Yes! I need to ask my mom, but I'm sure I can go."
👩🏻🦱 آره! باید از مادرم اجازه بگیرم ولی مطمئنم میتونم بیام.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Ok. My dad can pick you up. We're going to leave at 4 pm."
👩🏻🦰 باشه. پدرم میتونه بیاد دنبالت. ساعت 4 عصر راه میافتیم.
👩🏻🦱 STACY: "What time does the concert start?"
👩🏻🦱 کنسرت چه ساعتی شروع میشه؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "7 pm."
👩🏻🦰 7 عصر.
👩🏻🦱 STACY: "Why are we leaving so early?"
👩🏻🦱 چرا انقدر زود راه میافتیم؟
👩🏻🦰 STEPHANIE: "We want to have dinner first."
👩🏻🦰 میخوایم اول شام بخوریم.
👩🏻🦱 STACY: "Ok. I'll let my mom know."
👩🏻🦱 باشه. به مادرم اطلاع میدم.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "I'm so excited!"
👩🏻🦰 خیلی هیجان زدهام!
👩🏻🦱 STACY: "Me too! Thank you so much for inviting me."
👩🏻🦱 منم همینطور! خیلی ممنون که دعوتم کردی.
👩🏻🦰 STEPHANIE: "Of course I would invite you. You're my best friend."
👩🏻🦰 معلومه که دعوتت میکنم! تو بهترین دوستمی.
۶.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.