میخوام یه قلک بسازم از دلم، که وقتی
میخوام یه قلک بسازم از دلم، که وقتی
که صبح شد، که رد شد، تمام بد دلی ها
تمام دل خوری ها…
تموم لحظه هایی، که سر شد، به ترس و به وحشت،
از این که یار نباشه، رفیق و پا نباشه، به عهدش وفا نباشه
همه تلخیا رو بقچه کنم و دور بریزم
جای عشقو تو دل وا کنم و
آبروی عشقو بخرم!
میخوام یه قلک بسازم از دلم
خاطره های خوب و سوا کنم و جیرینگی
توی دلش بریزم!
که صبح شد، که رد شد، تمام بد دلی ها
تمام دل خوری ها…
تموم لحظه هایی، که سر شد، به ترس و به وحشت،
از این که یار نباشه، رفیق و پا نباشه، به عهدش وفا نباشه
همه تلخیا رو بقچه کنم و دور بریزم
جای عشقو تو دل وا کنم و
آبروی عشقو بخرم!
میخوام یه قلک بسازم از دلم
خاطره های خوب و سوا کنم و جیرینگی
توی دلش بریزم!
۳.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۲