🥰👍🏻یه شبی بود ساعت 10بود بنظرم با سامی داشتیم میومدم خونه
🥰👍🏻یه شبی بود ساعت 10بود بنظرم با سامی داشتیم میومدم خونه که به یه کوچه ی رسیدیم به سامی گفتم یه سانی شما برو من میام گفت باشه داشتم مسخره بازی در میوردم که یهویی پام صور خورد افتادم و خیلی خجالت کشیدم اخ دید دارم مسخره بازی میکنم بعدش یه صدای از پشتش امد دید من پخش زمین شدم 🤷🏻♀️😂😂😂
۳.۸k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲