حس گرمی به نام آرامش
شاعر غزل آرامش
🌱🍒پشت دیوارهای سرد و سپید...
در هیاهوی یک سکوت غلیظ...
تیغ فولادی کلامم را
می کشم از نیام آرامش!
واژه هایم بهانه می گیرند
تا بریزند خونِ صبرم را
طرح نابودی ام بیندازند
در پی انهدامِ آرامش
سینه باید سپر کنم از نو
تا نسوزد بنای احساسم
دل بگیرد به دستهای دعا
در کف خود زمام آرامش
خشم...آشفتگی...جنون...وحشت...
اضطرابی عجیب...حس رکود...
زخمهایی که سخت می طلبد
مرهمی از کلام آرامش...
ساعتی غرق می شوم درنور
حس خوب حضور تو: پرواز...🌱🍒
🌱🍒پشت دیوارهای سرد و سپید...
در هیاهوی یک سکوت غلیظ...
تیغ فولادی کلامم را
می کشم از نیام آرامش!
واژه هایم بهانه می گیرند
تا بریزند خونِ صبرم را
طرح نابودی ام بیندازند
در پی انهدامِ آرامش
سینه باید سپر کنم از نو
تا نسوزد بنای احساسم
دل بگیرد به دستهای دعا
در کف خود زمام آرامش
خشم...آشفتگی...جنون...وحشت...
اضطرابی عجیب...حس رکود...
زخمهایی که سخت می طلبد
مرهمی از کلام آرامش...
ساعتی غرق می شوم درنور
حس خوب حضور تو: پرواز...🌱🍒
۱۱.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱