دست هایمم را بگیر
خون من می جوشد و لبریزِ غیرت می شود
وقتی از حُسنت میان جمع صحبت می شود
بی قرارم مثل سربازی که در خط نبرد
با خشاب خالی اش تسلیم قسمت می شود
هیچ دردی بدتر از افتادن یک مرد نیست
بی تو افتادن برایم دارد عادت می شود
دست هایم را بگیر ای هاجر دورانِ من!
این پیمبر بی تو کی راضی به هجرت می شود
دست هایم را بگیر و خط بزن با دست خود
غصه هایی را که هی اسباب زحمت می شود
خوش بین
وقتی از حُسنت میان جمع صحبت می شود
بی قرارم مثل سربازی که در خط نبرد
با خشاب خالی اش تسلیم قسمت می شود
هیچ دردی بدتر از افتادن یک مرد نیست
بی تو افتادن برایم دارد عادت می شود
دست هایم را بگیر ای هاجر دورانِ من!
این پیمبر بی تو کی راضی به هجرت می شود
دست هایم را بگیر و خط بزن با دست خود
غصه هایی را که هی اسباب زحمت می شود
خوش بین
۱۶.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.