شادی..

شادی..
من متاسفم من ازت معذرت میخوام.
از چشمات از معدَت از همه چی معذرت میخوام.
از قلبِ پاکِت از رویایِ رنگیت که خاکستری شد.
شادی من خیلی ازت معذرت میخوام.
من انقدر بهت بدهکارم که ماشین حساب نمیتونه حسابش کنه.
من شرمنده ام که نتونستم ازت مراقبت کنم. من و ببخش که نتونستم تو رو اونطور که با هیلا بودی بسازم.
ببخش که نبودم با ادمایِ کثیفِ اطرافت برخورد کنم.
بمیرم برات که حقِ اعتراض نداشتی!
لعنت به من که نتونستی نفس بکشی.
من غرقِ گناهم که بی گناه تو رو ول کردم.
من بی گناهم که بی گناه تیکه و کنایه هارو تحمل کردی.
من گناه کارم که بی گناه رها شدی.. بی گناه موردِ تنفر قرار گرفتی.
من معذرت میخوام که خودت و بغل کردی و به خودت دلداری دادی.
انقدر تنها بودی شادی؟
هیلا کجا بود؟ هستی کجا بود؟ باران؟ سارینا؟ الینا؟ کجا بودن؟
اون موقع که حالشون بد بود تو کجا بودی؟.
من متاسفم بابت روحی که رنگش و از دست داد و محو شد.















































































_کافه تهکوک #TK









































































the memories of with you