عاشقانه سفر
غرقه گشتم زیر امواج نگاهش لحظه ای
برق چشمانش دلم را ناگهان ویرانه کرد
من که درب قلب خود را بسته بودم بیصدا
تا که آمد صد هیاهو در درونم خانه کرد
بعد او خود را که میبینم تعجب میکنم
از خودم من را گرفت و با خودم بیگانه کرد
شعر هایش همچنان معجون نابی بود و او
خط به خط شعر و غزل هایش ته پیمانه کرد
تا که نوشیدم از آن پیمانه های پر ز عشق
رج به رج زلف پریشان دلم را شانه کرد
گفتمش ماه کدامین خطه ای ای بینظیر
لب که وا کرد ای خدا هر عاقلی دیوانه کرد...
برق چشمانش دلم را ناگهان ویرانه کرد
من که درب قلب خود را بسته بودم بیصدا
تا که آمد صد هیاهو در درونم خانه کرد
بعد او خود را که میبینم تعجب میکنم
از خودم من را گرفت و با خودم بیگانه کرد
شعر هایش همچنان معجون نابی بود و او
خط به خط شعر و غزل هایش ته پیمانه کرد
تا که نوشیدم از آن پیمانه های پر ز عشق
رج به رج زلف پریشان دلم را شانه کرد
گفتمش ماه کدامین خطه ای ای بینظیر
لب که وا کرد ای خدا هر عاقلی دیوانه کرد...
۷.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲