داستان از این قراره یه خوانواده 3نفره پسر بزرگ مادرم بچه
داستان از این قراره یه خوانواده 3نفره پسر بزرگ مادرم بچه کوچیک پدرشونم مرده
اون پسر بزرگ خانواده همش کار میکرده روش کلی فشار بوده یه روزی که میخوابه میمیرم بعد پسر کوچیک میره داداششو بیدار کنه میبینم بیدار نمیشه واسه اینکه مامانش ناراحت نشه نفهمه این صدا رو در نیار که مامانش فکر کنه زندس:)
اون پسر بزرگ خانواده همش کار میکرده روش کلی فشار بوده یه روزی که میخوابه میمیرم بعد پسر کوچیک میره داداششو بیدار کنه میبینم بیدار نمیشه واسه اینکه مامانش ناراحت نشه نفهمه این صدا رو در نیار که مامانش فکر کنه زندس:)
۱۴.۴k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.