چقدر این شعر به دل میشینه
شهر غارت زده بودم، آمدی دروازهها را بستی
منِ ویران شده را آرام گفتی، که کنارم هستی
تو همان غنیمتِ جنگ خودم با خودمی
شادی رهایی از هجوم تنها شدنی
تو مرا به جشن عاشقانه دعوت کردی
قسمت شکستهی مرا مرمت کردی
تو شدی هزار و یک شب عاشقی در یک شب
باورم نمیشود با من بینوا تو خلوت کردی
با صدای #حميدرضا_آیین
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.