Wrong Love
Wrong Love(۱)💕
Part3
تهیونگ: کافیه...ماریا بیا...اینجا بشین...
ماریا:ممنون..
ماریا کنار تهیونگ نشست...و تا زنگ آخر حدودا بود که ماریا وارد حیاط پشتی مدرسه شد که کمی استراحت کنه...
جونگی: ببین کی اینجاست...جانگ ماریا...
ماریا: ببین من اصلا حوصله دردسر و دعوا و اینا ندارم...بیخیال شو و برو...
جونگی: ولی تازه شروع کردیم...کجا برم؟
ماریا: ببین پسر من اصلا حوصله تورو ندارم...پس برو...
جونگی: اوه اوه اوه...تند نرو...
تهیونگ: جونگی تمومش کن...
جونگی: اههههه بر خر مگس معرکه لعنت...
تهیونگ: جونگی...هر دختری که به دست میومد رو اذیت کردی...ولی اینو نمیزارم...
جونگی: وای وای چه پسر مهربونی..
تهیونگ: برو...
جونگی: باشه ولی کار من هنوز یا اون کوچولو تموم نشده...
بعد از این حرفش رفت...
تهیونگ: چطوری نیم وجبی...
ماریا: خوبم..
تهیونگ: باهاشون در نیوفت...
ماریا:چرا؟
تهیونگ:فقط...باهاشون در نیوفت...
ماریا: ببین من نمیتونم باهاشون کنار بیام...
تهیونگ: ولی خطرناکه...سعی کن باهاشون کنار بیای...
ماریا: ولی اونا خیلی بی ادب و بیشعور هستن...
تهیونگ: هر چی...ولی بهتره باهاش کنار بیای...چون اینا کلا همینطوری هستن...
ماریا: ولی من تغییرشون میدم..
تهیونگ: نمیتونی...و این کار رو هم نکن...
ماریا: ببین که میتونم
...
ادامه دارد...
...
سلام سلام بعد از ۲۱ روز یه از خدا بیخبری منو گذارش کرده بود برای همین پست ها پاک شد...شرمنده ولی خوب الان هستم و برگشتم...پس حمایتم کنید تا انرژی بگیرم خوشگلااا🙂↔️💖
Part3
تهیونگ: کافیه...ماریا بیا...اینجا بشین...
ماریا:ممنون..
ماریا کنار تهیونگ نشست...و تا زنگ آخر حدودا بود که ماریا وارد حیاط پشتی مدرسه شد که کمی استراحت کنه...
جونگی: ببین کی اینجاست...جانگ ماریا...
ماریا: ببین من اصلا حوصله دردسر و دعوا و اینا ندارم...بیخیال شو و برو...
جونگی: ولی تازه شروع کردیم...کجا برم؟
ماریا: ببین پسر من اصلا حوصله تورو ندارم...پس برو...
جونگی: اوه اوه اوه...تند نرو...
تهیونگ: جونگی تمومش کن...
جونگی: اههههه بر خر مگس معرکه لعنت...
تهیونگ: جونگی...هر دختری که به دست میومد رو اذیت کردی...ولی اینو نمیزارم...
جونگی: وای وای چه پسر مهربونی..
تهیونگ: برو...
جونگی: باشه ولی کار من هنوز یا اون کوچولو تموم نشده...
بعد از این حرفش رفت...
تهیونگ: چطوری نیم وجبی...
ماریا: خوبم..
تهیونگ: باهاشون در نیوفت...
ماریا:چرا؟
تهیونگ:فقط...باهاشون در نیوفت...
ماریا: ببین من نمیتونم باهاشون کنار بیام...
تهیونگ: ولی خطرناکه...سعی کن باهاشون کنار بیای...
ماریا: ولی اونا خیلی بی ادب و بیشعور هستن...
تهیونگ: هر چی...ولی بهتره باهاش کنار بیای...چون اینا کلا همینطوری هستن...
ماریا: ولی من تغییرشون میدم..
تهیونگ: نمیتونی...و این کار رو هم نکن...
ماریا: ببین که میتونم
...
ادامه دارد...
...
سلام سلام بعد از ۲۱ روز یه از خدا بیخبری منو گذارش کرده بود برای همین پست ها پاک شد...شرمنده ولی خوب الان هستم و برگشتم...پس حمایتم کنید تا انرژی بگیرم خوشگلااا🙂↔️💖
- ۱.۱k
- ۰۴ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط