عمری هر شب در رهگذارت
عمری هر شب در رهگذارت
ماندم چشم انتظارت
شاید یک شب بیایی
دردا تنهای تنها
بگذشته بی تو شب ها
در حسرت و جدایی در حسرت و جدایی
آری، پاییز نزدیک است،
اما پاییز که همیشه صدای خش خش برگ ها در گذر ها نیست،
پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید،
پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز،
زیر انبوهی از خاکستر است،
گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده،
گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد.
پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیست،
گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز،
گاهی قهوه ایست که سر می رود،
غذاییست که ته می گیرد و
لبخندیست که بی بهانه بر لبانت می نشیند.
ساده بگویمت؛
دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است...
#روزبه_معین
ماندم چشم انتظارت
شاید یک شب بیایی
دردا تنهای تنها
بگذشته بی تو شب ها
در حسرت و جدایی در حسرت و جدایی
آری، پاییز نزدیک است،
اما پاییز که همیشه صدای خش خش برگ ها در گذر ها نیست،
پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید،
پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز،
زیر انبوهی از خاکستر است،
گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده،
گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد.
پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیست،
گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز،
گاهی قهوه ایست که سر می رود،
غذاییست که ته می گیرد و
لبخندیست که بی بهانه بر لبانت می نشیند.
ساده بگویمت؛
دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است...
#روزبه_معین
۶.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.