از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_17
خواب بود
یاس: پاشو
رز: ها
یاس: درد پاشو ارشاویر اینا میخوان بیان به سرعت پاشد میدونستم از اول بهم حسی دارن
رز: الان چکار کنیم
یاس: خریدزود حاضر شو
رفتم تو اتاقم حاضر شدم یه مانتو جلو باز با شلوار لی و ارایش موهامم توی روسری رفتم پایین که رز اومد
یاس: مامان
ماه رخ: بله دخترم
یاس: ما میریم خرید
رفتم سوار ماشین شدم رز اومد
رز: یاس حالم بده میدونی من اخرین بار دادشم دیدم که حالش بد بود دلم می خواست
یاس: منم
دلم برای خواهرم سوخت نمیدونم ولی....
رفتم تو پارکینگ پارک کردم
یاس: رز غم بسه امروز فقط عشق و حال
خنده ای کرد نفسم به این خواهرام وصله رفتیم تو پاساژ کلی خرید کردیم وای خدا
یاس : رز بدو بیچاره شدیم مهمونا
رز: وای راس میگی سریع رفتیم سوار ماشین شدیم
یاس : الان میرم تو خونه اروم برو بالا انگار نه انگار
رز: چشم فرمانده
و پیاده شدیم هنوز مهونا نیومدن
درو باز کردم اروم مثل این دزد ها داشتیم میرفتبم بالا
مامان: به به خانم ها کجا بودبن
رز: بیرون
یاس: مامان جان منظورش این نبود
داشتم حرف میزدم که زنگ خورد
مامان: برین لباس عوض کنید بعد مهمونا حسابتون رو میرسم
رفتیم بالا خب داشا من تا الان فقط اون روح دختر خوب رو نشون دادم از الان ببد شیطونم
خب من یه شومیز با شلوار لی و روسری خب چون قیافم نچرال بود فقط یه رژ اونم قرمز و ریمل خط چشم
رفتم پایین دیدم همه اومدن سلام دادم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ
رز
وای استرس دارم زنگ رو زدن رفتم درو باز کردم به همه شون سلام کردم تا رسید ارشاویر یه چشمک زد و رفت وای
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_17
خواب بود
یاس: پاشو
رز: ها
یاس: درد پاشو ارشاویر اینا میخوان بیان به سرعت پاشد میدونستم از اول بهم حسی دارن
رز: الان چکار کنیم
یاس: خریدزود حاضر شو
رفتم تو اتاقم حاضر شدم یه مانتو جلو باز با شلوار لی و ارایش موهامم توی روسری رفتم پایین که رز اومد
یاس: مامان
ماه رخ: بله دخترم
یاس: ما میریم خرید
رفتم سوار ماشین شدم رز اومد
رز: یاس حالم بده میدونی من اخرین بار دادشم دیدم که حالش بد بود دلم می خواست
یاس: منم
دلم برای خواهرم سوخت نمیدونم ولی....
رفتم تو پارکینگ پارک کردم
یاس: رز غم بسه امروز فقط عشق و حال
خنده ای کرد نفسم به این خواهرام وصله رفتیم تو پاساژ کلی خرید کردیم وای خدا
یاس : رز بدو بیچاره شدیم مهمونا
رز: وای راس میگی سریع رفتیم سوار ماشین شدیم
یاس : الان میرم تو خونه اروم برو بالا انگار نه انگار
رز: چشم فرمانده
و پیاده شدیم هنوز مهونا نیومدن
درو باز کردم اروم مثل این دزد ها داشتیم میرفتبم بالا
مامان: به به خانم ها کجا بودبن
رز: بیرون
یاس: مامان جان منظورش این نبود
داشتم حرف میزدم که زنگ خورد
مامان: برین لباس عوض کنید بعد مهمونا حسابتون رو میرسم
رفتیم بالا خب داشا من تا الان فقط اون روح دختر خوب رو نشون دادم از الان ببد شیطونم
خب من یه شومیز با شلوار لی و روسری خب چون قیافم نچرال بود فقط یه رژ اونم قرمز و ریمل خط چشم
رفتم پایین دیدم همه اومدن سلام دادم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ
رز
وای استرس دارم زنگ رو زدن رفتم درو باز کردم به همه شون سلام کردم تا رسید ارشاویر یه چشمک زد و رفت وای
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۵.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.