حقم این همه نشدن نبود

حقم این همه نشدن نبود…
حقم این همه تلاش بی‌ثمر، این همه انتظار بی‌پایان، این همه بغض فروخورده نبود.
هر بار با تمام وجود خواستم، جنگیدم، امید بستم… اما باز همه‌چیز در نیمه راه شکست.
خسته‌ام، از خودم، از دنیا، از وعده‌هایی که هیچ‌وقت به حقیقت نرسیدند.

گاهی حس می‌کنم تمام سهم من از زندگی، همین حسرت‌ها و نشدن‌ها بوده.
انگار دنیا بلد نیست روی خوشش را به من نشان دهد.
دلم فقط یک بار خواستنِ بی‌پایان می‌خواست که به شدن برسد،
نه این‌همه شکستن، نه این‌همه خستگی.

دیگر توانِ ادامه دادن ندارم…
نه که نخواهم، که نتوانم.
دلم سنگین شده از دردهایی که کسی ندید و سکوت‌هایی که کسی نشنید.

حقم این همه نشدن نبود… اما انگار این تنها چیزی بود که سهمم شد.

@قاصدک -دختر جنوبی 💔💔
دیدگاه ها (۰)

"زنده‌ام، اما انگار مرده‌ام…""نبودنم، سکوتی سنگین است که هر ...

خواهر نبودنی، ولی از همه خواهرها نزدیک‌تر!تولدت مبارک 🎉مرداد...

و من هنوز عاشقم بی آنکه یکبار چشمهایت را دیده باشم حسرت یعنی...

من یک زنم...زنی با قلبی که بارها شکست، با رویایی که هزار بار...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط