بوسیدن، مرزی ممنوعه شده بود.
بوسیدن، مرزی ممنوعه شده بود.
خیلیها حسرت یکبار چشیدنش رو به جهنم میبردند. فقط عدهی کمی قادر بودند تا نرمی لبهای شخص دیگری رو حس کنند و مابقی از این لطفاتِ بهاری بهرهای نمیبردند.
توی دنیای ما ترسِ پرت شدن از پرتگاه ممنوعهها، به شکل دیوانهواری رخنه کرده بود. ترسی که تمام زندگیت رو به پایین صخره پرتاب میکرد.
پس قوانین وضع شدند. بوسیدن برای عموم مردم قدغن شد تا توی لجنزاری از بدشانسی زندگی نکنند. این طوری به نفع همه بود.
اما داستان ما از همین لجنزارِ آرزوها شروع شد.
خیلیها حسرت یکبار چشیدنش رو به جهنم میبردند. فقط عدهی کمی قادر بودند تا نرمی لبهای شخص دیگری رو حس کنند و مابقی از این لطفاتِ بهاری بهرهای نمیبردند.
توی دنیای ما ترسِ پرت شدن از پرتگاه ممنوعهها، به شکل دیوانهواری رخنه کرده بود. ترسی که تمام زندگیت رو به پایین صخره پرتاب میکرد.
پس قوانین وضع شدند. بوسیدن برای عموم مردم قدغن شد تا توی لجنزاری از بدشانسی زندگی نکنند. این طوری به نفع همه بود.
اما داستان ما از همین لجنزارِ آرزوها شروع شد.
۴.۸k
۲۰ آبان ۱۴۰۳