از نگفته ها، از نسروده ها پُرَم
از نگفتهها، از نسرودهها پُرَم
از اندیشههای ناشناخته
و اشعاری که بدانها نیاندیشیدهام
عقدهی اشکِ من دردِ پُری
دردِ سرشاریست ...
و باقیِ ناگفتهها
سکوت نیست، نالهئیست
اکنون زمانِ گریستن است
اگر تنها بتوان گریست
یا به رازداریِ دامانِ تو
اعتمادی اگر بتوان داشت
یا دستِ کم به درها که در آنان
احتمالِ گشودنی هست
به رویِ نا به کاران ...
با این همه به زندانِ من بیا
که تنها دریچهاش
به حیاطِ دیوانه خانه میگشاید ...
#احمد_شاملو
از اندیشههای ناشناخته
و اشعاری که بدانها نیاندیشیدهام
عقدهی اشکِ من دردِ پُری
دردِ سرشاریست ...
و باقیِ ناگفتهها
سکوت نیست، نالهئیست
اکنون زمانِ گریستن است
اگر تنها بتوان گریست
یا به رازداریِ دامانِ تو
اعتمادی اگر بتوان داشت
یا دستِ کم به درها که در آنان
احتمالِ گشودنی هست
به رویِ نا به کاران ...
با این همه به زندانِ من بیا
که تنها دریچهاش
به حیاطِ دیوانه خانه میگشاید ...
#احمد_شاملو
۸.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۰