ناگهان آمد خیالت نیمه جانم را گرفت
ناگهان آمد خیالت نیمه جانم را گرفت
ابر غم آمد دوبارہ آسمانم را گرفت
هر چه کردم تا بگویم دوستت دارم نشد
بغض آمد راہ گفتن از زبانم را گرفت
شانه ی دیوار بود و هقهق بی تاب من
درد دوری آمد و تا استخوانم را گرفت
گریه هایم پیش دل شد بی اثر هر شب ولی
شعله های اشک عشقت دیدگانم را گرفت
رنگ غم پاشید خودکارم به روی دفترم
این پریشان حالی ام شعر و بیانم را گرفت
ابر غم آمد دوبارہ آسمانم را گرفت
هر چه کردم تا بگویم دوستت دارم نشد
بغض آمد راہ گفتن از زبانم را گرفت
شانه ی دیوار بود و هقهق بی تاب من
درد دوری آمد و تا استخوانم را گرفت
گریه هایم پیش دل شد بی اثر هر شب ولی
شعله های اشک عشقت دیدگانم را گرفت
رنگ غم پاشید خودکارم به روی دفترم
این پریشان حالی ام شعر و بیانم را گرفت
۴۷.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲