من اونجا متوجه عمق فاجعه شدم که دیدم تو فکر میکنی من با ه
من اونجا متوجه عمق فاجعه شدم که دیدم تو فکر میکنی من با همه انقدر خوب و مهربونم.
یادمه یه بار خیلی از دستش ناراحت شدم، اونقدر که نمیتونم بگم چقدرا، باز ببین برای اینکه دلم تنگ شده بود گفتم: از دست من ناراحتی!؟ آدما چقدر وقتی یکیو میخوان، بی دفاع میشن/ مظلوم میشن عینه حقیقته :)))
اول شور و شوقم رفت، بعد خودم
نه اولیو فهمیدی،نه متوجه دومی شدی..
یادمه یه بار خیلی از دستش ناراحت شدم، اونقدر که نمیتونم بگم چقدرا، باز ببین برای اینکه دلم تنگ شده بود گفتم: از دست من ناراحتی!؟ آدما چقدر وقتی یکیو میخوان، بی دفاع میشن/ مظلوم میشن عینه حقیقته :)))
اول شور و شوقم رفت، بعد خودم
نه اولیو فهمیدی،نه متوجه دومی شدی..
۱۹.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱