«إنت عمري»
📻
روح پدربزرگ و مادربزرگ شاد
چقدر پنجشنبه های نزدیک به تابستان بوی عطر حیاط نمناک خانه پدربزرگ و چای ذغالی می دهد
یک طرف سکوت پدربزرگ در هم تنیده با صدای دلنشین و پرخاطره ی ام کلثوم که از رادیو ضبط کوچک قدیمی پخش میشد
و طرف دیگر زمزمه های مادربزرگ که ظرف غذای نذری مسجد محله شان را کنار سینی سماور میگذاشت تا گرم بماند و همینطور که چای میریخت زیر لب دعای کمیل میخواند
و زندگی همینقدر ساده و شیرین بود...
روح پدربزرگ و مادربزرگ شاد
چقدر پنجشنبه های نزدیک به تابستان بوی عطر حیاط نمناک خانه پدربزرگ و چای ذغالی می دهد
یک طرف سکوت پدربزرگ در هم تنیده با صدای دلنشین و پرخاطره ی ام کلثوم که از رادیو ضبط کوچک قدیمی پخش میشد
و طرف دیگر زمزمه های مادربزرگ که ظرف غذای نذری مسجد محله شان را کنار سینی سماور میگذاشت تا گرم بماند و همینطور که چای میریخت زیر لب دعای کمیل میخواند
و زندگی همینقدر ساده و شیرین بود...
۳.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.