نام حسن، يعني تمام حُسن دنيا
پیچیده در این کوچهها، عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت
میزد به پايت بوسه، لبهای مدينه
ای خوش به حال نيمهشبهای مدينه
در دستهايت، ياکريمان لانه دارند
وقت قنوتت، قدسيان پيمانه دارند
دیدم هوای چشمهایت کوثری بود
بر شانهات، شال شکوه حیدری بود
عطرت، دل از من برده بود و مینوشتم:
سرمست آقای جوانان بهشتم
ميخانهی خاکی، غبارش هم شراب است
الطاف صحن خاکیات هم بیحساب است
این مثنوی، تا یاد سردار جمل کرد
روحالقدس، گویی هوای یک غزل کرد
دل، بیقرار از شوق ذکر «یاحسن» شد
یادِ قرارم با تو، از روز ازل کرد
من در زمان، آوارهی آن لحظه هستم،
آن دم که دستان تو، قاسم را بغل کرد
آری! چنان شیرین در آغوشش کشیدی
تا بیتو بودن، مرگ را پیشش عسل کرد
پای تو، دوش مصطفی را عرش کرده
جبریل، بالش را برایت فرش کرده
پای پیاده، کعبه میآید به سویت
لبهای زمزم، تشنهی آب وضویت
ای یاکریمان جَلد بام خانهی تو!
مثل علی، جای یتیمان، شانهی تو
روح تو را از نور زهرا آفريدند
از اسم تو، اسماء حسنا آفريدند
نام حسن، يعني تمام حُسن دنيا
این ما و این دست کريم آل طاها
#قاسم_صرافان
#استوری
همراه با نجوای زیبای دعایت
میزد به پايت بوسه، لبهای مدينه
ای خوش به حال نيمهشبهای مدينه
در دستهايت، ياکريمان لانه دارند
وقت قنوتت، قدسيان پيمانه دارند
دیدم هوای چشمهایت کوثری بود
بر شانهات، شال شکوه حیدری بود
عطرت، دل از من برده بود و مینوشتم:
سرمست آقای جوانان بهشتم
ميخانهی خاکی، غبارش هم شراب است
الطاف صحن خاکیات هم بیحساب است
این مثنوی، تا یاد سردار جمل کرد
روحالقدس، گویی هوای یک غزل کرد
دل، بیقرار از شوق ذکر «یاحسن» شد
یادِ قرارم با تو، از روز ازل کرد
من در زمان، آوارهی آن لحظه هستم،
آن دم که دستان تو، قاسم را بغل کرد
آری! چنان شیرین در آغوشش کشیدی
تا بیتو بودن، مرگ را پیشش عسل کرد
پای تو، دوش مصطفی را عرش کرده
جبریل، بالش را برایت فرش کرده
پای پیاده، کعبه میآید به سویت
لبهای زمزم، تشنهی آب وضویت
ای یاکریمان جَلد بام خانهی تو!
مثل علی، جای یتیمان، شانهی تو
روح تو را از نور زهرا آفريدند
از اسم تو، اسماء حسنا آفريدند
نام حسن، يعني تمام حُسن دنيا
این ما و این دست کريم آل طاها
#قاسم_صرافان
#استوری
۳.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.