مثل من آیا تو هم با ابرها باریدهای

مثل من آیا تو هم با ابرها باریده‌ای؟
شب‌درآغوشی‌خیالی تا سحرخوابیده‌ای؟
مثل من آیا زمستان‌های سرد و بی‌بهار
سوزِسرما در بغل،غم در گلو، لرزیده‌ای؟
مـثـلِ من آیا تو هم، ای آشنایِ نوبهـار
شاخه‌‌ای‌از بوستانِ‌بغض‌وحسرت‌چیده‌ای؟
یا که لب روی لبان قاب عکسی بی نفس
عشق‌را ساغربه‌ساغر،لب‌به‌لب نوشیده‌ای؟
یا که‌مثل تک‌درختی خسته‌و بی‌بار و بر
بر تن هر شاخه‌ات پاییز را پوشیده‌ای؟
سر به روی سجده‌ات بر قبله‌ی دلدادگی
از خودت،از عشق،حتی ازخدا رنجیده‌ای؟
در عبورِ خاطراتت، در هجومِ بغض‌ها
ناگهان با بوسه‌‌ بر یک خاطره خندیده‌ای؟
رویِ‌دفتر دست در دستانِ گرم یک خیال
با قلم چرخیده‌ای؟تابیده‌ای؟رقصیده ای؟
ای دلیل شعرهایم، ای هوای هر غزل
اشکهایم را به چشمِ واژه‌هایم دیده‌ای؟
دیدگاه ها (۰)

بعضی وقتا میخوای آدما بمونن ولی میرن ...میخوای حقیقت و بفهمن...

آخر اي دوست نخواهي پرسيدکه دل از دوري رويت چه کشيدسوخت در آت...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

گفتم غم تو دارمچیزی نگفت و بگذشتحافظ خوشا به حالتیارم گذشت و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط