من قوی تر از آنی به نظر می رسیدم که نگرانم شوند، و مغرور
من قوی تر از آنی به نظر می رسیدم که نگرانم شوند، و مغرور تر از آنی که مراقبم باشند...
و هیچکس نفهمید که چقدر دلم میخواست گاهی خودم را پشت اقتدار کسی پنهان کنم و ضعیف ترینِ کسی باشم و پناهنده ی ناگزیرِ آغوشی...
که کسی نگرانم باشد و دلی برای بیقراری ام، بلرزد..؛
آدمی گاهی چه محتاج می شود به واژه ای، حرفی، نگاهی...
به صدای لرزانی که از انحنای حنجره و از هیاهوی قلب عاشقی، با اضطراب، بیرون بریزد و بگوید؛ نگرانت بودم جانِ دلم، خوبی؟!
آدمی چه بی اندازه محتاج می شود گاهی...)
و هیچکس نفهمید که چقدر دلم میخواست گاهی خودم را پشت اقتدار کسی پنهان کنم و ضعیف ترینِ کسی باشم و پناهنده ی ناگزیرِ آغوشی...
که کسی نگرانم باشد و دلی برای بیقراری ام، بلرزد..؛
آدمی گاهی چه محتاج می شود به واژه ای، حرفی، نگاهی...
به صدای لرزانی که از انحنای حنجره و از هیاهوی قلب عاشقی، با اضطراب، بیرون بریزد و بگوید؛ نگرانت بودم جانِ دلم، خوبی؟!
آدمی چه بی اندازه محتاج می شود گاهی...)
۱۲.۹k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.