دیگه حرفای قشنگی تو زبونم نمیچرخه،اهلشم نیستم. اما یه زما
دیگه حرفای قشنگی تو زبونم نمیچرخه،اهلشم نیستم. اما یه زمانی واسه گرفتن یه نوتیف کوچیک از طرفش از شعر ها و نوشته های ده ها شاعر استفاده میکردمو واسه اوردن لبخند رو لب هاش دست به قلم میشدم.
انقدر مینوشتم تا انگشتام شروع به گزگز میکردنو صفحه نوتم پر از غلط املاییو نوشته های نصفه کاره میشد.
همیشه واسه تک تک جمله هایی که براش سند میکردم هزار بار از سرتا ته مرورش میکردمو خودمو جاش جا میزدم تا حدس بزنم چه واکنشی میتونست داشته باشه.
اما الان دیگه سد احساساتم ته کشیده ، لای این سفیدی که هنوز قسمتی از وجودم زندس گم شدم، درست وسط مهی که نمیزاره نفس بکشمو حتی دلیل وجودمو از یادم برده.
#Pov
#Music
#Pov
#Music
انقدر مینوشتم تا انگشتام شروع به گزگز میکردنو صفحه نوتم پر از غلط املاییو نوشته های نصفه کاره میشد.
همیشه واسه تک تک جمله هایی که براش سند میکردم هزار بار از سرتا ته مرورش میکردمو خودمو جاش جا میزدم تا حدس بزنم چه واکنشی میتونست داشته باشه.
اما الان دیگه سد احساساتم ته کشیده ، لای این سفیدی که هنوز قسمتی از وجودم زندس گم شدم، درست وسط مهی که نمیزاره نفس بکشمو حتی دلیل وجودمو از یادم برده.
#Pov
#Music
#Pov
#Music
۲۱.۶k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.