من و میخانه ی متروک جوان سالی ها

من و میخانه ی متروک جوان سالی ها
ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است

باز در سینه کسی سر به قفس میکوبد
به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است

مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری
یار میگرید و بیگانه به رقص آمده است

شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است

...♡...
دیدگاه ها (۱)

‌ چقد احمقانس،توقع فال شیرین از قهوه تلخ...♡...

تفسیر ندارد این پریشانی ماتقصیرِ کسی نبوده ویرانی ماتقدیرِ ن...

مارا چه به مسروری؟ما در غم خود نعره مستانه زدیم ......♡...

آتش بــزنم بســـوزم این مذهب و کــــیشعشقــت بنــهم بجــای م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط