منم کوروش و پادشاه چهان
منم کوروش و پادشاه چهان
به شاهی من شادمان مردمان
به بابل درآمد سپاهی زمن
رها کردم این سرزمین را ز مرگ
به بابل چو وارد شدم بی نبرد
سپاه من آزار مردم نکرد
من برده داری برانداختم
به کار ستم دیده پرداختم
کسی را نباشد به کس برتری
برابر بوَد مسکر و لشکری
پرستش به فرمانم ازاد شد
معابد دگر باره اباد شد
به دستور من صلح شد برقرار
که بیزار بودم من از کارزار
میان دو دریا در این سرزمین
خراجم دهد شاه و چادر نشین....
به شاهی من شادمان مردمان
به بابل درآمد سپاهی زمن
رها کردم این سرزمین را ز مرگ
به بابل چو وارد شدم بی نبرد
سپاه من آزار مردم نکرد
من برده داری برانداختم
به کار ستم دیده پرداختم
کسی را نباشد به کس برتری
برابر بوَد مسکر و لشکری
پرستش به فرمانم ازاد شد
معابد دگر باره اباد شد
به دستور من صلح شد برقرار
که بیزار بودم من از کارزار
میان دو دریا در این سرزمین
خراجم دهد شاه و چادر نشین....
- ۲.۶k
- ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط