داشتیم می رفتیم توی ایستگاه مترو .
داشتیم میرفتیم توی ایستگاه مترو .
دستش رو برد توی جیبش که کارت متروش رو
در بیاره ، اشتباهی کلیدش رو بیرون آورد .
همونطوری هم داشت میرفت به سمت گیتها..
خندم گرفت ، زدم به شونهش و گفتم :
+ قاطی کردی رفت دختر !
مگه میخوای در حیاط باز کنی که
کلید درآوردی ؟!
جوابی نداد . هیچوقت جواب نمیداد..
موبایل به دست دنبال موبایلش میگشت ، یادش
میرفت چی رو کجای خونه گذاشته ،
اشتباهی کنترل تلویزیون رو میذاشت توی
یخچال و از این دسته کارها و هیچ جوابی
هم نمیداد . وقتهایی هم که از اینکارها نمیکرد ،
مدام احساس میکرد یه چیزی رو فراموش کرده
جا گذاشته ، گم کرده . دستاشو میزد به کمرش ،
سرشو میخاروند و اطرافو نگاه میکرد
که بلکه یادش بیاد . یه مدتی بود که اینطوری
شده بود.. رفتن بعضی از آدما ،
چه بلایی که سر طرف نمیاره !
دستش رو برد توی جیبش که کارت متروش رو
در بیاره ، اشتباهی کلیدش رو بیرون آورد .
همونطوری هم داشت میرفت به سمت گیتها..
خندم گرفت ، زدم به شونهش و گفتم :
+ قاطی کردی رفت دختر !
مگه میخوای در حیاط باز کنی که
کلید درآوردی ؟!
جوابی نداد . هیچوقت جواب نمیداد..
موبایل به دست دنبال موبایلش میگشت ، یادش
میرفت چی رو کجای خونه گذاشته ،
اشتباهی کنترل تلویزیون رو میذاشت توی
یخچال و از این دسته کارها و هیچ جوابی
هم نمیداد . وقتهایی هم که از اینکارها نمیکرد ،
مدام احساس میکرد یه چیزی رو فراموش کرده
جا گذاشته ، گم کرده . دستاشو میزد به کمرش ،
سرشو میخاروند و اطرافو نگاه میکرد
که بلکه یادش بیاد . یه مدتی بود که اینطوری
شده بود.. رفتن بعضی از آدما ،
چه بلایی که سر طرف نمیاره !
۷.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.